تلۀ یادگیری منفعل چیست و چطور از آن در امان باشیم؟

در دنیای محتوامحور امروز، آنچه مانع یادگیری می‌شود، نه کمبود اطلاعات، بلکه خودفریبی درباره‌ی فهمِ آن‌هاست.

تحریریه حرف مرد: تصور کنید در اتاقی نشسته‌اید و سعی دارید چیزی را که ظاهراً فهمیده‌اید، برای کسی توضیح دهید. با هر کلمه‌ای که می‌گویید، بیشتر در باتلاقی از ابهام فرو می‌روید. این چه حسی به شما می‌دهد؟ خجالت، اضطراب، و آن آگاهی تلخ که شاید چیزی را که فکر می‌کردید «بلدید»، واقعاً بلد نیستید.

ما در دانشگاه این را به سخت‌ترین شکل یاد گرفتیم: با امتحانات شفاهی. بر خلاف امتحانات کتبی که در آن می‌توانستید با یادآوری یادداشت‌ها و تصاویر ذهنی، پاسخ‌ها را بالاخره بیرون بکشید، در امتحانات شفاهی هیچ جایی برای قایم شدن نبود. باید فکر می‌کردید. باید تکه‌های دانسته‌ها را در لحظه کنار هم می‌چیدید، و از قضا، باید دقیقاً همان لحظه‌ها بود که معلوم می‌شد چقدر واقعاً می‌دانید، و چقدر فقط به دانستن تظاهر می‌کنید.

مصرف محتوا ≠ یادگیری واقعی

در عصر پادکست‌ها، کلاس‌های آنلاین و ویدیوهای آموزشی، هیچ‌چیز ساده‌تر از «احساس یادگیری» نیست. می‌نشینیم، نگاه می‌کنیم، یادداشت برمی‌داریم، نکات مهم را هایلایت می‌کنیم، و خیالمان راحت است که داریم پیش می‌رویم. اما وقتی لحظه‌ی عمل فرا می‌رسد – یک آزمون واقعی، یک مسئله‌ی پیچیده، یک جلسه‌ی ارائه – می‌بینیم چیزی برای تکیه‌کردن نداریم.

چرا؟ چون مصرف اطلاعات با درک عمیق فرق دارد. مغز ما، بر خلاف باور عمومی، چیزی را حفظ نمی‌کند فقط چون آن را دیده یا شنیده. ما تنها چیزی را به یاد می‌سپاریم که درباره‌اش فکر کرده‌ایم.

به قول روانشناس شناختی، دنیل ویلینگهام:

حافظه، رسوب فکر است.

یعنی اگر صرفاً در معرض محتوا قرار گرفته‌اید، ولی مغزتان واقعاً با آن درگیر نشده، نگران نباشید اگر فردایش همه‌چیز را فراموش کردید. این طبیعی‌ست. غیرعادی این است که فکر کنیم می‌توانیم فقط با دیدن و شنیدن، ماهر شویم.

وقتی حتی نمی‌دانی که نمی‌دانی!

یکی از پرسش‌های اساسی یادگیری این است: «از کجا بفهمم که هنوز چیزی را نفهمیده‌ام؟» این سوال از قضا، بسیار شبیه یکی از چالش‌های هوش مصنوعی هم هست. مدلی که به اشتباهات خودش آگاه نیست، چگونه می‌تواند پیشرفت کند؟

دیوید دانینگ – روانشناسی که همراه با جاستین کروگر پدیده‌ی معروف «اثر دانینگ-کروگر» را توصیف کرد – در کتاب Self-Insight می‌نویسد:

اگر ناتوانی، مانع شناخت درست شود، آن‌گاه فرد ناتوان حتی نمی‌تواند تشخیص دهد که ناتوان است. مهارت‌هایی که برای حل مسئله نیاز است، همان مهارت‌هایی هستند که برای تشخیص حل صحیح آن مسئله هم لازم‌اند.

خودفریبی، بزرگ‌ترین مانع یادگیری است. ما فکر می‌کنیم چون متنی را فهمیده‌ایم، پس آن را بلدیم. فکر می‌کنیم چون با پاسخی موافقیم، می‌توانیم به همان خوبی، آن را بازسازی یا از آن دفاع کنیم. اما وقتی کسی روبه‌رویمان می‌نشیند و می‌پرسد: «چرا اینطور فکر می‌کنی؟» یا «می‌تونی اینو برام توضیح بدی؟» تازه متوجه می‌شویم که آن «فهم» چه‌قدر سطحی بوده.

همچنین بخوانید: هنر فراموش کردن: چرا کنار گذاشتن دانسته‌های قدیمی برای یادگیری ضروری است؟

ماشین‌ها و انسان‌ها: اعتماد به نفس بدون پشتوانه

مدل‌های زبانی بزرگ (مثل ChatGPT!) اغلب به تولید جملات مطمئن، دقیق و قانع‌کننده شهرت دارند – حتی وقتی اشتباه می‌کنند. به این پدیده «توهم» گفته می‌شود؛ یعنی وقتی مدل، پاسخی ظاهراً صحیح می‌دهد، در حالی که هیچ پایه‌ی واقعیتی ندارد.

این‌جا هم داستان آشناست: اعتماد به نفس با شایستگی اشتباه گرفته می‌شود. این همان اتفاقی است که در یادگیری انسان هم رخ می‌دهد. وقتی چیزی برایمان آشناست، حس می‌کنیم آن را فهمیده‌ایم. اما در واقع فقط از دیدن یا شنیدنش احساس راحتی کرده‌ایم، نه اینکه واقعاً بلدش باشیم.

دنیل کانمن در کتاب Thinking, Fast and Slow این پدیده را «جایگزینی» می‌نامد:

وقتی با سوالی سخت مواجه می‌شویم، ناخودآگاه آن را با سوالی ساده‌تر جایگزین می‌کنیم – و به همان پاسخ می‌دهیم.

پس اگر از خودتان می‌پرسید: «آیا این مفهوم را خوب یاد گرفته‌ام؟» مغزتان ممکن است به‌جایش پاسخ دهد: «آیا حس خوبی نسبت به این محتوا دارم؟» و چون جواب مثبت است، خیال شما راحت می‌شود – در حالی که هنوز چیزی بلد نیستید.

یادگیری واقعی دردناک است – ولی ضروری

ریاضیدان برجسته، پل هالماس، یک جمله‌ی معروف دارد:

فقط نخوانش – باهاش بجنگ!

این جمله را باید بالای هر میز مطالعه‌ای آویزان کرد. مواجهه‌ی واقعی با یادگیری یعنی تلاش برای حل مسئله، اشتباه کردن، گیر کردن، و دوباره تلاش کردن. یعنی وقتی با یک اثبات ریاضی روبه‌رو می‌شوید، فقط نگاه نکنید که بگویید «آهان، منطقیه»، بلکه بعدش دفتر را ببندید و سعی کنید همان اثبات را از نو بسازید. بدون تقلب، بدون نگاه‌کردن. فقط با تکیه بر ذهنتان.

یادگیری واقعی، مثل ورزش واقعی، زحمت می‌خواهد و عرق ریختن! مغز باید کار کند، فشار تحمل کند، مقاومت ببیند، وگرنه رشد نمی‌کند. در غیر این صورت، ما فقط تماشاگر یادگیری هستیم – نه بازیگر آن.

چرا باید خودمان را امتحان کنیم؟

در عصر اطلاعات، تله‌ی یادگیری منفعل از همیشه خطرناک‌تر شده. چون هر چیزی در دسترس است، ما به‌راحتی با گوش‌دادن و دیدن، حس یادگیری پیدا می‌کنیم. اما این «حس» مثل این است که سوار قطار شهربازی شوید – حرکت دارد، ولی هیچ شما را به هیچ جایی نمی‌رساند..

برای شکستن این توهم، باید تمرین‌هایی طراحی کنیم که ما را به تولید وادارند – نه فقط مصرف. یکی از بهترین روش‌ها: امتحان شفاهی خیالی.

بنشینید، خودتان را جای استادی سخت‌گیر بگذارید و از خودتان سوال بپرسید. یک مسئله یا تعریف را انتخاب کنید، و تلاش کنید آن را بلندبلند برای کسی توضیح دهید – یا حتی برای دیوار. اگر گیر کردید، اگر رشته‌ی کلام از دستتان رفت، یعنی هنوز چیزی کم است.

هیچ چیز به اندازه‌ی تلاش برای توضیح‌دادن، ضعف‌های فهم را آشکار نمی‌کند. درست مثل آن روزهای امتحان شفاهی، که ناگهان متوجه می‌شدید صفحه‌ی که روزنامه‌وار خوانده‌شده، به هیچ نمی‌ارزد.

منبع: Psychology Today

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

سال گذشته چند شب را در حال رانندگی در ایالت پنسیلوانیا گذراندم و با پمپ‌بنزین‌های زنجیره‌ای «شیتز» (Sheetz) آشنا شدم. چند نکته درباره ساختار این مجموعه‌ توجهم را جلب کرد: اول اینکه بیرون از فروشگاه، درست کنار پمپ‌های سوخت، جایگاه‌های متعددی برای شارژ خودروهای برقی وجود داشت. نکته دوم اینکه در فضای داخلی فروشگاه، امکانات رفاهی فراوانی مثل صندلی، نوشیدنی و غذا به‌صورت ۲۴ ساعته ارائه می‌شد. به‌عبارت دیگر، اگر ساعت ۲ بامداد به یکی از شعبه‌های شیتز می‌رفتی، می‌توانستی داخل بنشینی، قهوه بنوشی و منتظر بمانی تا خودروی برقی‌ات آن‌قدر شارژ شود که بتوانی به مقصدت برسی. تجربه‌ای تقریباً رؤیایی. پس آیا آینده‌ی شارژ EV‌ها، همین است؟ چیزی شبیه شیتز؟ در مقاله‌ای از نیویورک تایمز، روزنامه‌نگاری به نام کوین ویلیامز نیز چنین دیدگاهی را مطرح کرده است. او روی رشد کسب‌وکارهایی تمرکز کرده که هم‌زمان با ارائه شارژ برای خودروهای برقی، فضایی برای استراحت و انتظار مسافران نیز فراهم می‌کنند — از جمله شیتز، کوئیک‌تریپ (QuikTrip) و باک-ایز (Buc-ee’s) به‌عنوان نمونه‌های برجسته. چرا این مدل منطقی به‌نظر می‌رسد؟ دلیل اول مربوط به عادت‌های رانندگی است: وقتی از خودروی بنزینی به برقی تغییر می‌دهی، راحت‌تر است که همچنان به همان مکان‌های آشنا برای «سوخت‌گیری» بروی — حتی اگر سوختِ خودرو دیگر بنزین نباشد. دلیل دوم: برای بازیگران بزرگ در صنعت پمپ‌بنزین، افزودن شارژر خودروهای برقی به زیرساخت‌های موجود، بسیار راحت‌تر و مقرون‌به‌صرفه‌تر از راه‌اندازی یک مرکز شارژ کاملاً جدید و مستقل است. این مدل فقط در آمریکا نیست در کشورهای دیگر هم همین مسیر طی می‌شود. برای مثال، در بریتانیا شرکت Shell مجموعه‌هایی دارد که در آن هم می‌توان سوخت‌گیری کرد و هم خودرو برقی را شارژ کرد. اما همه‌چیز هم بی‌نقص نیست در همین مقاله‌ی تایمز آمده که گسترش فیزیکی جایگاه‌های سوخت برای تطبیق با نیازهای رانندگان خودروهای برقی، با مقاومت‌هایی در برخی مناطق شهری مواجه شده است — از جمله دغدغه‌های مربوط به طرح جامع شهری یا تأثیرات زیست‌محیطی. ایستگاه‌های استراحت بزرگ‌تر و پرامکانات رشد پمپ‌بنزین‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای نشان می‌دهد که یک نوع «فرگشت تجاری» در حال رخ دادن است — مثل یک نسخه‌ی خرده‌فروشی از نظریه‌ی کارسینیزاسیون، فقط این بار همه‌چیز در حال تبدیل شدن به ایستگاه‌های استراحت بین‌راهی است. توضیح: این واژه (carcinization) به پدیده‌ای در زیست‌شناسی اشاره دارد که طی آن گونه‌های کاملاً متفاوت، در مسیر تکامل، به شکلی شبیه خرچنگ درمی‌آیند — انگار خرچنگ بودن نوعی نقطه‌ی مشترک مطلوب در تکامل است. در این‌جا، نویسنده از این مفهوم به‌صورت استعاری استفاده کرده تا نشان دهد پمپ‌بنزین‌ها و فروشگاه‌های کوچک نیز، هرچند با کارکردهای گوناگون، به‌تدریج در حال تبدیل شدن به شکلی یکسان و تکراری‌اند — نه شبیه خرچنگ، بلکه شبیه توقف‌گاه‌های بین‌راهی. مثلاً یکی از شعبه‌های باک-ایز که در مقاله تایمز به آن اشاره شده، بیش از ۷۵٬۰۰۰ فوت مربع (حدود ۷ هزار متر مربع) مساحت دارد! حتی ایستگاه‌های استراحت بین‌راهی هم در حال تحول‌اند ایستگاه‌های بزرگ بین‌راهی مثل آن‌هایی که در مسیر بزرگراه نیوجرسی هستند هم دارند به سمت گسترش ایستگاه‌های شارژ خودرو برقی حرکت می‌کنند. جالب اینکه تصمیم اخیر برای حذف شارژرهای تسلا از این مسیر، منجر به تنش‌هایی میان ایالت نیوجرسی و ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا شده است. با اینکه تعداد خودروهای برقی روز‌به‌روز در حال افزایش است، اما خودروهای بنزینی هنوز مدت زیادی با ما خواهند بود. بنابراین، شاید بهترین مدل برای آینده، فضاهایی باشد که بتوانند به‌طور هم‌زمان به هر دو گروه خدمات ارائه کنند — هم بنزینی، هم برقی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا