نگاه دو نویسنده معاصر به دو غول ادبی جهان؛ پروست و ساراماگو
الیف شافاک، نویسنده ترک تبار از ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی برنده نوبل ادبیات گفته است. از سوی دیگر، ماتیاس انار فرانسوی هم از مارسل پروست دیگر غول ادبیات جهان در ابتدای قرن بیستم گفته است.

در روزگاری که سرعت، سطحیخوانی، و اطلاعات فشرده بر زیست فکری ما سلطه یافته، خواندن گفتوگوی دو نویسنده معاصر درباره دو نویسنده فقید قرن بیستم، تجربهای است دعوتکننده به بازاندیشی درباره خود نوشتن و خود خواندن است.
از نظر الیف شافاک، نویسنده ترک تبار، ژوزه ساراماگو نویسندهای است که نه فقط خالق رمان، که متفکری عمومی است با صدایی آرام، پرطنین، و کاوشگر. در سوی دیگر، ماتیاس انار، رماننویس فرانسوی که آثارش مملو از تنشهای تاریخی شرق و غرب است، به سراغ مارسل پروست میرود؛ نویسندهای که با در جستوجوی زمان از دسترفته نه فقط رمان بلکه نوعی زیستجهان خلق میکند.
نقطه اشتراک این دو گفتوگو، فراتر از تفاوتهای جغرافیایی، زبانی یا سبکی، تعهدی است رادیکال به کندی. نه به مثابه واکنشی نوستالژیک به گذشته، بلکه به عنوان یک عمل سیاسی و اخلاقی در عصرِ شتاب. ساراماگو و پروست، هر دو نویسندگانی هستند که نه با فریاد، که با زمزمه پیوسته و پرعمق سخن میگویند. در جهانی که فضاهای روایی در قالب توییت و پستهای کوتاه تنظیم میشوند، آنها به ما یادآوری میکنند که ادبیات همچنان میتواند و باید جایی برای تامل، پیچیدگی، و توقف باشد.
همچنین بخوانید: نگاهی به فلسفه و بیوگرافی آلبر کامو+ فهرست بهترین کتاب های آلبر کامو
شافاک با شناختی دقیق از بافت فکری و زبانی ساراماگو، به درستی بر آنچه میتوان «باستانشناسی سکوتها» نامید، تاکید میکند. ساراماگو نویسندهای است که به سراغ ناپیداها، فراموششدهها، و حاشیه رانده شدههای تاریخ میرود. نگاه او به داستان، نهبهعنوان تفریح یا گریز، که بهمثابه ابزاری برای بازشناسی حقیقت است.
همانطور که شافاک اشاره میکند، تقابل میان داستان و واقعیت نگاهی تقلیلگرایانه است. در آثار ساراماگو، داستان نه نقطه مقابل واقعیت، بلکه معبرِ ورود به لایههای عمیقتر واقعیت است. ساراماگو، در چشم شافاک، نویسندهای است که هم به فلسفه میاندیشد، هم به سیاست، و هم به روان انسان؛ اما همه اینها را از طریق خلاقیتی ادبی سامان میدهد که طنز، شفقت، و نگاه انتقادی را با یکدیگر ترکیب میکند.
در برابرِ جهانِ بیرحم، پرشتاب و فراموشکار، ساراماگو ما را به «مکث» دعوت میکند. و شافاک این مکث را نهفقط از خلال زبان، بلکه از منظر نوعی زیست روشنفکرانه نیز مهم میداند.
در سوی دیگر، ماتیاس انار، نویسنده رمانهای پرزحمت و چندلایهای چون منطقه، از تجربه خواندن پروست میگوید. تجربهای که از نوجوانی آغاز شد، در جوانی اوج گرفت، و در بزرگسالی به بازخوانیهای چندباره انجامید. پروست، در نگاه انار، نه فقط نویسندهای است دشوار، بلکه خالق نوعی «زیست رمان» است که زندگی خواننده را شکل میدهد، همراهیاش میکند، و با او تغییر مییابد.
انار بهدرستی بر این نکته تاکید میکند که در جستوجوی زمان از دسترفته فقط یک روایت طولانی نیست، بلکه تجربهای است چندوجهی: روایتی از حافظه، حس، زمان، زبان، و شدن. پروست، برخلاف دستور قدیمی نویسندگی «نشان بده، نگو»، درست از مسیر «گفتن» و «کاویدن» به نوعی شناخت دست مییابد. شخصیتها در آثارش ثابت نیستند؛ شکل میگیرند، تغییر میکنند، ناپدید میشوند، و دوباره باز میگردند.
پروست به نوعی کلاسیکترین نویسنده مدرن است؛ از یکسو ساختار زبانیاش و رویکردش به روایت سنتمند است، از سوی دیگر، مقیاس و جاهطلبیاش مدرن.
ساراماگو و پروست، هرچند از سنتها، زبانها، و زمینهای متفاوتی آمدهاند، اما در یک نقطه بههم میرسند: در وفاداریشان به کندی، به عمق، به کاوش. و گفتوگوی شافاک و انار، بهعنوان دو نویسندهی جهانوطنی امروز، ما را بار دیگر با این حقیقت ساده ولی بنیادین مواجه میکند: ادبیات هنوز هم میتواند راهی باشد برای اندیشیدن، برای شنیدن صداهای خاموش، و برای زیستن با همه حواس.
منبع: ایبنا