متا، توییتر و سقوط اعتماد کاربران: آیا زمان ترک شبکههای اجتماعی فرا رسیده؟
شبکههای اجتماعی دیگر پناهگاهی برای ارتباط یا حقیقت نیستند، بلکه به ابزاری خطرناک برای گمراهسازی، تفرقهافکنی و سوءاستفاده از اطلاعات شخصی کاربران بدل شدهاند.

تحریریه حرف مرد: باز هم وقت آن رسیده که زنگ خطر را به صدا درآورم و بگویم که پایان نزدیک است. بهعنوان پیامآور خودخواندهٔ آخرالزمان شبکههای اجتماعی، این بار رسماً اعلام میکنم که وقتش شده بیرون بروید. حسابهای کاربریتان را حذف کنید، به جهان واقعی بازگردید و دوباره تجربهٔ «آوترنت» را بچشید. کار تمام شده، پایان یافته — شبکههای اجتماعی اکنون رسماً به بیابانی متروک بدل شدهاند که فقط شما را گمراهتر و از نظر روانی آسیبپذیرتر خواهند کرد.
توضیح: آوترنت(Internet) یک شوخی با کلمۀ اینترنت است که جای کلمۀ In را با Out عوض کرده است.
قبلاً تصور میکردم ترک شبکههای اجتماعی بیشتر یک منفعت فردی دارد؛ یعنی خوشحالتر میشوید و یک باتلاق عظیم وقتتلفکنی را حذف میکنید، چیزی که به شما زمان بیشتری میدهد تا با اطرافیانتان ارتباط واقعی برقرار کنید و وقتتان را صرف کاری مفید نمایید. اینکه تمام روز را صرف عصبانیت در توییتر یا دیدن محتوای بیکیفیت تولیدشده توسط هوش مصنوعی و گفتوگو با چتباتها در فیسبوک کنید، برایم بیمعناست. نمیدانم چرا هیچکداممان باید چنین چیزی را برای تفریح انتخاب کنیم. اما این بار متقاعد شدهام که ترک شبکههای اجتماعی نهتنها نفع فردی، بلکه یک منفعت اجتماعی دارد.
شرکت متا اخیراً بیانیهای منتشر کرده که آخرین میخ را بر تابوت هرگونه استفادهٔ خبری از شبکههای اجتماعی کوبیده است. مارک زاکربرگ در یک ویدئو اعلام کرده که متا قصد دارد بررسیکنندگان حقیقت (fact-checkers) را کنار بگذارد و محتوای سیاسی بیشتری به کاربرانش نمایش دهد. بررسیکنندگان حقیقت جای خود را به «یادداشتهای جامعهمحور شبیه به X» خواهند داد و متا قوانین نظارتیاش را سبکتر میکند و محدودیتها در موضوعاتی چون «مهاجرت، هویت جنسیتی و جنسیت» را حذف خواهد کرد تا «آزادی بیان» بازگردد. این اقدام بخشی از ورود گستردهتر متا به سیاست است و زاکربرگ از ترامپ بهعنوان یکی از دلایل اصلی این تغییرات نام برده است.
اگر مثل من باشید، احتمالاً همین حالا در ذهنتان یک فحش رکیک فریاد زدهاید.
هر بار که یکی از این مدیران تکنولوژی دربارهٔ آزادی بیان سخنرانی میکند، دوست دارم از او بخواهم این واژه را تعریف کند. لطفاً «آزادی بیان» را برای من تعریف کن. چون بهنظر میرسد همهشان فکر میکنند که یعنی «هر کسی میتونه هر چیزی دلش خواست بگه، تا همیشه!» — درحالیکه چنین نیست. اگر به تعریف واژهنامهای رجوع کنیم، آزادی بیان یعنی «حق ابراز اطلاعات، ایدهها و نظرات بدون محدودیت از سوی دولت.» دقت کنید که در این تعریف یک واژهٔ کلیدی وجود دارد: دولت. تا جایی که من خبر دارم، فیسبوک، اینستاگرام و تردز دولت نیستند.
وقتی شرکتهایی مثل فیسبوک یا توییتر شرایط استفاده را در توافقنامههای کاربرانشان لحاظ میکنند، هدفشان ایجاد تجربهای بهتر برای مصرفکنندگان است. نه بهخاطر وجود قانون، بلکه چون بیشتر ما تمایلی به استفاده از وبسایتهایی نداریم که در آن دائماً مورد آزار کلامی قرار بگیریم یا مدام با محتوای نفرتپراکن مواجه شویم. اینها شرایط داوطلبانهای هستند که یک کسبوکار خصوصی وضع میکند و کاربران با آن موافقت میکنند. نبود محدودیت دربارهٔ آنچه در یک پلتفرم اجتماعی میتوانید یا نمیتوانید بگویید، هیچ ربطی به «آزادی بیان» ندارد.
آزادی بیان در توییتر، به سبک ایلان ماسک
با این حال، یک مثال جالب دربارهٔ آزادی بیان در شبکههای اجتماعی وجود دارد. زمانی که ایلان ماسک توییتر را خرید، او هم شعار داد که میخواهد این پلتفرم را به پایگاهی برای آزادی بیان تبدیل کند. و با اینحال، توییتر از زمان تصاحب توسط ماسک تقریباً با تمام درخواستهای سانسور از سوی دولتها موافقت کرده است. قبل از آن، این میزان حدود ۵۰٪ بود. پس وقتی دولتها میخواهند حق ابراز اطلاعات، ایدهها و نظرات را محدود کنند، توییترِ تحت مدیریت ماسک از آنها تبعیت میکند. اما حداقل میتوانید بدون اینکه بن شوید، هرچقدر دلتان میخواهد به دیگران توهین کنید.
اصلاً الگو گرفتن از توییتر/X تصمیمی عجیب است. بعد از آنکه ماسک کنترل پلتفرم را بهدست گرفت، تبلیغکنندگان از آن گریختند و ارزش سهام شرکت سقوط کرد. اکنون ارزش آن تقریباً ۸۰٪ کمتر از زمانی است که ماسک آن را خرید. تعداد کاربران در بریتانیا طی یک سال گذشته یکسوم و در ایالات متحده یکپنجم کاهش یافته است. بنابراین منطقی است اگر فرض کنیم که تصمیم متا برای شبیهسازی توییتر، لزوماً یک «تصمیم تجاری» نبوده — یا اینکه مردی که متاورس را ساخت، آن نابغهٔ اقتصادیای که فکر میکردیم، نیست. هر کدام را که بخواهید انتخاب کنید؛ من میگویم احتمالاً ترکیبی از هر دو است.
شخصاً همیشه مطمئن بودم که یک جفت شاخ زیر موهای فرخوردهٔ زاکربرگ پنهان شده است! برای فهمیدنش کافی بود به حرفهایش گوش دهم. زمانی که فیسبوک هنوز «The Facebook» بود، یعنی شبکه اجتماعی دانشگاه هاروارد، زاکربرگ در پیامی به یکی از دوستانش، دسترسی به ایمیلها و شمارههای تأمین اجتماعی کاربران را پیشنهاد داد. دوستش پرسید چطور به این اطلاعات دسترسی دارد؟ زاکربرگ گفت: «خودشون اطلاعات رو دادن. نمیدونم چرا. اونا بهم اعتماد کردن. احمقهای لعنتی.» پس طبق حرف خودش، اگر به زاک اعتماد کنید، یک احمق لعنتی هستید!
همچنین بخوانید: هوش مصنوعی جای شما را گرفته، فقط هنوز اخراج نشدهاید!
ماجرای فیسبوک–کمبریج آنالیتیکا: چرا نباید به زاکربرگ اعتماد کرد؟
بعد هم که رسوایی فیسبوک–کمبریج آنالیتیکا رخ داد؛ جایی که یک شرکت تحلیل دادههای سیاسی، اطلاعات شخصی ۸۷ میلیون کاربر فیسبوک را برداشت تا محتوای هدفمند سیاسی در شبکههای اجتماعی برای تأثیرگذاری بر رأی مردم منتشر کند. به کاربران فیسبوک پیشنهاد داده میشد یک آزمون شخصیت را پر کنند، با حساب کاربری فیسبوکشان وارد اپ شوند و در ازای آن بین ۲ تا ۵ دلار پاداش بگیرند. این اقدام، به کمبریج آنالیتیکا دسترسی کامل به دادههای آن افراد در فیسبوک را میداد، بعلاوه تمام اطلاعات دوستان آن افراد در فهرست دوستان.
نتایج این آزمون شخصیت، همراه با محتویات لایکهای کاربران، برای ساختن پروفایلهای روانشناختی استفاده میشد. نام و مکان افرادی که در آزمون شرکت کرده بودند با اطلاعات ثبتنام آنها در فهرست رأیدهندگان مطابقت داده شد و به کمبریج آنالیتیکا اجازه داد تا بفهمد کاربر به کدام حزب رأی میدهد. سپس این دادهها برای هدفگیری تبلیغات سیاسی به کار رفت تا کاربران نوسانی را در ایالتهای کلیدی ترغیب کنند به ترامپ رأی دهند. هدف این بود که افراد را با تبلیغاتی که متناسب با نقاط ضعف روانشناختیشان طراحی شده بود، «ریزهدفگیری» کنند.
زاکربرگ سعی کرد نقش فیسبوک در این ماجرا را بیاهمیت جلوه دهد و ادعا کرد که آنها تازه پس از انتشار خبر در رسانهها از آن مطلع شدهاند. اما ایمیلهای افشاشده میان کارمندان فیسبوک نشان میدهد این ادعا دروغ است. یکی از افشاگران نیز گفته که جلسهای با یکی از اعضای هیئتمدیرهٔ فیسبوک داشته و صحبتهایی دربارهٔ «ارتباطات کمبریج آنالیتیکا با نهادهای روسی» رد و بدل شده است.
زاکربرگ میگوید پلتفرمهای متا در حال فاصله گرفتن از راستیآزمایی هستند، چون «راستیآزماها بیش از حد سیاسی شدهاند.» در عوض، قرار است کارکنان تماموقت را با مشارکت داوطلبانهٔ کاربران جایگزین کنند، مشابه یادداشتهای جامعه(Community Notes) در توییترِ ماسک. در اقلیم کنونی اطلاعات، این تصمیم احمقانه است — مگر اینکه هدف، بیشتر گمراهکردن مردم و کاهش سواد رسانهای آنها در شبکههای اجتماعی باشد.
روسیه، بهعنوان مثال، پول زیادی خرج دخالت در انتخابات کشورها از طریق روشهای سایبری کرده است. در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ آمریکا، آنها دستگاههای رأیگیری در هر ۵۰ ایالت را هک کردند، به کمیته ملی حزب دموکرات نفوذ کردند و اسنادشان را منتشر کردند، و همچنین ایمیلهای کارکنان کلینتون را هک کردند. اما افزونبر این اقدامات، آنها کمپینهایی در شبکههای اجتماعی راهاندازی کردند تا ذهن رأیدهندگان را با اطلاعات نادرست، دستکاری و تبلیغات تغییر دهند.
براساس گزارش مولر، بخشی از این کمپینها شامل ساخت حسابهای جعلی و گروههای دروغین در شبکههای اجتماعی برای رسیدن به رأیدهندگان آمریکایی بود؛ درحالیکه وانمود میکردند افراد عادی آمریکایی هستند. تمرکز آنها بر فیسبوک، یوتیوب، توییتر، تامبلر و اینستاگرام بود. در فیسبوک، حسابهایشان در طول انتخابات به دهها میلیون نفر دسترسی پیدا کردند و محتوایی دربارهٔ مسائل تفرقهبرانگیز منتشر کردند که علیه کلینتون و به نفع ترامپ بود. آنها گروههایی با نامهایی مانند «میهنپرست باش»، «همه مهاجران را متوقف کنید»، «مرزهای امن» و «اخبار تی پارتی» اداره میکردند. همچنین گروههایی مثل «LGBT United»، «مسلمانان متحد آمریکا» و «Blacktivists» ایجاد کردند.
روسیه از تاکتیک تبلیغاتیای به نام «شلیک دروغ از شیلنگ آتشنشانی» استفاده میکند، که شامل «حجم بالایی از کانالها و پیامهاست» و همینطور «تمایل بیشرمانه به پخش نیمهواقعیتها یا دروغهای آشکار». کارمندان کارخانههای ترول در مسکو بهصورت تماموقت در حال انتشار اطلاعات نادرست هستند و زاکربرگ میخواهد با چند داوطلب مشتاق که پای هر پست بنویسند «این درست نیست!» با آن مقابله کند. بدیهی است که این روش جواب نمیدهد. چنین فضایی به انتشار سریعتر اطلاعات نادرست در شبکههای اجتماعی دامن میزند. این مسئله بهویژه وقتی حادتر میشود که بدانیم جمعیت کاربران فیسبوک مسنتر شدهاند. چقدر اطمینان داریم که افراد سالمند و کمسوادتر از نظر فناوری، توانایی تشخیص ویدیوی دیپفیک یا صداهای جعلی را دارند؟ اگر نگاهی به عکسهای وایرال تولیدشده توسط هوش مصنوعی که پدربزرگها و مادربزرگها در فیسبوک با آنها تعامل دارند بیندازیم، میتوانم با اطمینان بگویم: کارمان تمام است.
فکر نمیکنم ما بهدرستی درک کرده باشیم که این عملیاتها چقدر گستردهاند، و روسیه تنها کشوری نیست که چنین کاری میکند. این عملیاتها با هدف گسترش اطلاعات غلط و ایجاد شکاف در جامعه اجرا میشوند تا ما را بیشتر دوقطبی و کماطلاع کنند. تصمیم متا برای نمایش محتوای سیاسی بیشتر به همه، بدون راستیآزمایی و در عین حال حذف محدودیتها دربارهٔ نحوه صحبت دربارهٔ موضوعات التهابآوری مثل جنسیت و مهاجرت، احتمالاً رؤیای برخی از خودکامگان خارجی است که درگیر جنگ اطلاعاتی هستند.
برای من عجیب است که حالا توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و پسرعموی کمتر شناختهشدهشان تردز، همگی تبدیل به «پلتفرمهای آزادی بیان» شدهاند که توسط اطرافیان دونالد ترامپ اداره میشوند. نهتنها فیسبوک یک میلیون دلار به کمپین ترامپ اهدا کرده، بلکه زاکربرگ در بیانیهاش بهطور مشخص از ترامپ نام برده و این بیانیه پس از ملاقات حضوری او با ترامپ منتشر شده است. و البته ایلان ماسک از توییتر/X همان ابلهی است که معمولاً پشت سر ترامپ جولان میدهد. افزونبر آن، جف بزوس، مالک واشنگتن پست نیز اکنون به ترامپ نزدیک شده و ماسک هم صحبت از خرید یک رسانهٔ سنتی به میان آورده. اگر چنین میزان تمرکز رسانهای در کشوری دیگر رخ میداد، همین کسانی که اکنون از وضعیت موجود دفاع میکنند، آن را دیکتاتوری مینامیدند.
عجیبترین نکته این است که این افراد انگار مصمماند این پلتفرمها را به ورطه نابودی بکشانند. توییترِ ماسک به زبالهدانی دیجیتالی بدل شده، مملو از کاربران نفرتپراکن و کینهجو که گرد رهبر عالیمقامشان حلقه زدهاند، درحالیکه او در نظرسنجیها از حملهٔ نظامی به بریتانیا میپرسد. چرا باید کسی در متا بخواهد از این مدل تقلید کند؟ آن آزادی بیانی که ماسک وعده داده بود هم هرگز تحقق نیافت، چون آنها هر درخواست سانسور از دولتهای خارجی را اجابت میکنند. بهاحتمال زیاد، پلتفرمهای آزادی بیان زاکربرگ هم همین کار را خواهند کرد.
پس چه کسی از این وضعیت سود میبرد؟ قطعاً متا نیست — اگر الگوی آنها توییتر باشد، باید ارزش سهامشان هم به سرنوشت توییتر دچار شود. ما هم سودی نمیبریم. چه کسی شبکه اجتماعیای میخواهد که اطلاعات غلط بیشتری پخش کند و گفتار تندوتیز بیشتری داشته باشد؟ فکر میکنم همهمان دیگر آن را کنا گذاشته باشیم.
یادتان هست در دنیای واقعی چه خبر بود؟ آنجا واقعاً لذتبخش بود. بیایید به آنجا برگردیم. بیایید مثل نیک کلگ پا به فرار بگذاریم و هرچه سریعتر از متای جدید فاصله بگیریم.
منبع: Medium، کاربر Kat Anderson