نگاهی به زندگی و بهترین کتاب های احمد محمود
احمد محمود نویسنده برجسته ادبیات داستانی ایران و خالق رمانهای مشهوری مانند مدار صفر درجه و همسایهها است. امروز در مجله حرف مرد سراغ بهترین کتاب های احمد محمود رفتهایم.

احمد عطا مشهور به احمد محمود، بیشک یکی از برجستهترین نویسندگان ادبیات فارسی است. محمود در ۷ دهه زندگیاش ۵ رمان برجسته نوشت که همچنان از جمله پرفروشترین رمانهای فارسی هستند. در همین حال، محمود تبحر ویژهای در نگارش داستانهای کوتاه داشت و صدها داستان کوتاه و کوتاهِ بلند هم از خود به یادگار گذاشت. احمود را در زمره نویسندگان رئالیسم اجتماعی قرار میدهند که دغدغه فرهنگ و هویت مردمان جنوب را داشت. اگر به دنبال آشنا شدن با بهترین کتاب های احمود محمود هستید حتما پیشنهاد میکنم تا پایان این مطلب با مجله حرف مرد همراه باشید.
بیوگرافی احمد محمود
احمد عطا با نام هنری احمد محمود دی ماه ۱۳۹۰ در شهر اهواز، خوزستان به دنبال آمد. پدر او کُرد بود و مادرش از اهالی دزفول. با وجودی احمد محمود عمده دوران نوجوانی خود را در اهواز و دوران میانسالی و سالخوردگی خود در تهران و کرج سپری کرد، همواره خود را یک دزفولی میدانست و در بسیاری از آثار هم واژهها و اصطلاحاتی با رنگ و بوی گویشِ مردمان دزفول به چشم میخورد. محمود در سال ۱۳۲۸ با طاهره ناجی، دختر عمهاش ازدواج کرد که حاصل آن ۴ فرزند به نامهای سعیده،سیامک، سارک و بابک است.
احمد محمود از دوران نوجوانی به جرگه فعالان سیاسی پیوست و زندان و تبعید را اوایل جوانی تجربه کرد. محمود در سال ۱۳۳۳، در ۲۳ سالگی اولین داستان خود را مجله امید به چاپ رساند. بعدا اولین کتاب او «مول» بود که مورد توجه مخاطبان و به خصوص منتقدان ادبی قرار گرفت. چاپ این اثر باعث شد تا احمد محمود به صورت جدیتر نویسندگی را دنبال کند و به نوشتن داستانهای بیشتری بپردازد.
همچنین بخوانید: نگاهی به فلسفه و بیوگرافی آلبر کامو+ فهرست بهترین کتاب های آلبر کامو
احمد محمود همچون بسیاری از نویسندگانی ایرانی که نمیتوانستند پیشهی نویسندگی را به منبع درآمد اصلی خود مبدل کنند، به مشاغل مختلفی از رانندگی تا کارگری و تعمیرکاری پرداخت تا معاش خود را تأمین کند. او همچنین به فوتبال و سینما هم علاقه داشت و حتی در بازهای به شدت به دنبال مهاجرت به ایتالیا و فعالیت در صنعت سینمای این کشور بود. با این حال، مشکلات مختلف زندگی مانع از تحقق این آرزوی نویسنده ایرانی شد. احمد محمود گاهی به نقاشی کردن هم میپرداخت. با این حال، در تمام این دوران، نویسندگی همواره دغدغهی اصلی او بود و هر چند در فعالیتهای دیگر اغلب کوتاهی میکرد یا بعد از مدتی از آنها دوری میکرد، اما نویسندگی را هیچوقت رها نکرد.
نویسنده پر آوازه ایرانی بیش از ۲۰ جلد کتاب از خود به جا گذاشته که همگی آنها رمان و مجموعه داستان هستند. هرچند محمود ظاهرا کتاب آدم زنده را از زبان عربی ترجمه کرده، اما انتساب این کتاب به یک نویسنده مجهولالهویه عراقی ظاهرا بخشی از کارزار چاپ و طبع کتاب بدون ممیزی بوده است. با این حال، احمد محمودشناسان و طرفدار این نویسنده بزرگ هیچوقت این کتاب را در دسته آثار او قرار نمیدهند.
سالها تبعید و زندان و همینطور استعمال همیشگی دخانیات باعث شد تا نویسنده بزرگ ایرانی در سالهای سالمندی دچار مشکلات ریوی شود. او در مهر ماه ۱۳۸۱ برای چندین بار به دلیل عوارض ناشی از مشکلات ریوی به بیمارستان منتقل شد و نهایتا چند روز بعد پس از رو به وخامت گذاشتن بیماریاش دیده از جهان فرو بست.
بهترین کتاب های احمد محمود
احمد محمود در طول ۷ دهه زندگیاش ۹ مجموعه داستان و ۶ رمان نوشت که هرکدام از این کتابها از آثار مهم ادبیات معاصر فارسی به حساب میآیند. با این مقدمه کوتاه برویم سراغ بهترین کتاب های احمد محمود
همسایه ها
تقریبا هر مخاطب ایرانی که نام احمود محمود را میشنود بلافاصله به یاد کتاب همسایهها از برجستهترین آثار ادبیات داستانی ایران میافتد. کتاب همسایه ها بیشک یکی از بهترین کتاب های احمد محمود است که همچنان هم خواننده دارد و هرچند که آمارهای دقیقی موجود از فروش این کتاب موجود نیست، اما به نظر میرسد این اثر از زمان چاپ به صورت کتاب در اواسط دهه ۱۳۵۰ تاکنون همواره در بین پرفروشترین رمانهای ایرانی قرار داشته است.
احمد محمود در کتاب همسایه ها که وقایع آن در یکی از دورانهای مهم تاریخ معاصر ایران یعنی وقایع شهریور ۱۳۲۰ رخ میدهد، سراغ زندگی و تبلور یک نوجوان به نام خالد رفته است. ما در رمانی خواندنی همسایهها خالد را از یک نوجوان خام تا یک فعال سیاسی پرجنب و جوش دنبال میکنیم. از ظواهر امر این طور برمیآید که احمد محمود وقایع و سیر داستانی کتاب همسایه ها را از تجارب شخصی خود در زمینه سیاست الهام گرفته است. خالد رمان همسایه ها خیلی زود دلبسته دختری میشود که در تمام رمان از او با نام مرموزِ سیهچشم یاد میشود
بریدهای از رمان همسایه ها:
صدای کسی را می شنوم.
“تو خالدی؟”
سر بر می گردانم. کوتاه است و پهن. بازوهاش مثل قلوه سنگ است. نگاهش مثل آتش می سوزاند.
“رد کن بیاد.”
در می مانم که چه باید بکنم. حالی ام می کند.
“برات رختخواب آوردم، دو چوغ رد کن بیاد.”
ته جیبم را می گردم. دو تو مانی مچاله شده ای می گذارم کف دستش. قالیچه را و پتو را و متکا را می زنم زیر بغل و می روم تو انفرادی. تو هر گره قالیچه ی نخ نما شده، بوی پدرم و بوی توتون پدرم خانه کرده است. پهنش می کنم. متکا را می گذارم و دراز می کشم. صورتم را به قالیچه می مالم. دلم می خواهد گریه کنم. متکای مادرم است. گونه هام را تو متکا فرو می کنم و بو می کشم. بغض دارد خفه ام می کند. کافی است کسی صدام کند و بام حرف بزند که گریه سر بدهم. هیچ وقت اینقدر دلم نازک نبوده است. انگار گیس مادرم پخش شده است رو متکا. انگار پدرم رو قالیچه نشسته است و سیگار می پیچد. صدای غمناک پدرم را می شنوم. از دور دست ها، از بن چاه.انگار لاشه گوسفندى را که به نشپیل قصابی آویزان کرده باشی دست هایم آویزان می شوند. گردنم زود خسته میشود. حس می کنم که خون دارد تو کاسه ی سرم جمع میشود باز سرم را بالا می گیرم باز گردنم خسته می شود. خون مثل دریا تو کاسه سرم موج می زند دارم خفه می شوم ناگهان مثل لوله آفتابه یکهو از سوراخ های دماغم خون بیرون می زند…
مدار صفر درجه از بهترین کتاب های احمد محمود
رمان مدار صفر درجه که در ۳ جلد نوشته شده، طولانیترین اثر احمد محمود است که وقایعی از سالهای ۱۳۳۲ تا زمان وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ را در شهر اهواز نشان میدهد. این رمان ۳ جلد آنقدر شخصیتهای رنگارنگ و وقایع متنوع دارد که به هیچوجه خوانندگانش را دلزده و خسته نمیکند. احمد محمود از چیرهدستی خود در به تصویر کشیدن وقایع و جغرافیای جنوب برای خلق اثری با ریتم تند و تیز و پر تب و تاب استفاده کرده که به شدت در ذهن مخاطب میماند.
بریدهای از رمان مدار صفر درجه:
اومدن تو شهر ما، تو شرکت نفت، تو آب و برق، ادارات و شرکتها، بهترین حقوق، بهترین زندگی، دوری از مرکز، بدی آب و هوا و هزارتا دزدی و مداخل دیگه. ئووقت ما نان نداریم بخوریم. رو نفت هم هستیم. تنها نوکری و کلفتی و باغبانی و آبداری و شوفری ش سی ما مانده. سیل دستام کن – سیل کن ببین چطور پینه بسته – پدرم در اومد سی چندر قاز بس که نیشکر ببرم – مثل یک عمله تو آفتاب شصت درجه، با دوازده سال درس…
درخت انجیر معابد
درخت انجیر معابد که در دو جلد به چاپ رسیده، یکی از بهترین کتاب های احمد محمود است. این کتاب جذاب ماجراهای زندگی خانواده آذرپاد را نشان میدهد که زندگی آنها به نحوی به یک دختر انجیر گره خورده است. درخت انجیر که از سوی مردمان بومی داستان تقدس دانسته میشود به نوعی روایتی از خرافات و باورهای دینی مردم است. رمان درخت انجیر معابد به مانند سایر آثار احمد محمود در جغرافیای جنوب به وقوع میپیوندد. احمد محمود در این رمان بیش از ۲۴۰ شخصیت رنگارنگ را به تصویر کشیده که بسیاری از آنها به خصوص فرامرز آذرپاد تا مدتها در ذهن مخاطب میمانند
بریدهای از رمان درخت انجیر معابد:
حتی عمه تاجی هم که زنی تحصیل کرده و روشنفکر است به درخت لور اعتقاد دارد و قدرت معجزه گر آن را باور دارد: تاج الملوک , عصر روز سه شنبه به زیارت انجیر معابد می رود. نذرش را ادا می کند, شمع می گیراند, چند اسکناس ریز به صندوق می اندازد و بعد با ترس و لرز می رود در صف حاجتمندان ساقه ی شرقی می ایستد. اول لوح برنجی را با طمانینه می خواند و گریه می کند, بعد شمع روشن می کند و دو شاخه عود می سوزاند و بعد التماس می کند که فرامرز خان در کنکور پزشکی قبول شود. التماس می کند که به راه راست هدایت گردد. آرام آرام اشک می ریزد و می گوید : حاجتم را روا کن روا کن ای ساقه ی شرقی, صاحب کرامات! دلم می خواهد فرامرز نامی شود نام اسفندیار خان را با عزت و احترام زنده کند! ای کسی که با کوه طلای احمر, ثروت پرستان را جزا می دهد, حاجت دلم را روا کن! دو گوسفند نذر گرسنگان و یک حلقه ی طلای سه مثقالی نذر خودت روا کن, روا کن…. از پشت سر ذکر هاگا, هگاگا می شنود.
داستان یک شهر از بهترین کتاب های احمد محمود
هر چند کتاب داستان یک شهر رسما دنبالهای بر رمان همسایه ها نیست، اما شخصیت اصلی داستان همان خالد است که ظاهرا پس از وقایعی که بر او در رمان قبلی احمد محمود رفته است، به بندر لنگه تبعید شده است. نویسنده پرآوازه ایرانی در این رمان خواندنی هم از تجربهی تبعید خود بهره گرفته است و به خوبی وضعیت اجتماعی-سیاسی حاکم بر این بندر دورافتاده را به مخاطبانش نشان میدهد. در حقیقت، این رمان خواندنی را میتوانیم دفتر خاطرات خالد از دوران تبعید و سربازی خالد بدانیم.
بریدهای از کتاب داستان یک شهر:
به آسمان نگاه میکنم. جابهجا لکههای ابر، آسمان را پوشانده است. یک دسته کلاغ از بالای سرم میگذرد. بالا، خیلی بالا، در میان شکاف دو لکه ابر، پرنده بلندپرواز سفیدی آرام میگردد. چند لحظه نگاهش میکنم. به چشمم اشک مینشیند. پرنده را گم میکنم. انگار که با آسمان قاطی میشود.
زمین سوخته
رمان زمین سوخته یکی از بهترین کتاب های احمد محمود است که در دوران جنگ ایران و عراق نوشته شده است. احمد محمود پس از شهادت برادرش در جنگ تصمیم گرفت که به مناطق جنگی برود تا برای نوشتن رمان جدیدش مصالحی جمعآوری کند. نوشتن این رمان در دورانی که جنگ همچنان ادامه داشت اثربخشی آن را دو چندان کرده است.
وقایع رمان زمین سوخته از همان بدو ورود نیروهای عراقی به کشور شروع میشود. احمد محمود با چیرهدستی مخصوص به خودش به تدریج مصائب، بلایا، خشم و وحشت مردم را از یورش نیروهای عراقی صدام حسین به ایران به تصویر میکشد.
بریدهای از رمان زمین سوخته:
آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است. خون خشک، تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست، از بند دوم قطع شده است و سبابهاش مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سهشعبه به قلبم نشانه رفته است.
زائری زیر باران
زائری زیر باران از جمله بهترین کتاب های احمد محمود یک مجموعه داستان است که برای نخستین بار در سال ۱۳۷۶ به چاپ رسیده و همچنان در حال چاپ است. در این کتاب ۱۲ داستان مختلف گنجانده شده که برخی از آنها پیش از این جداگانه در جراید و نشریات به چاپ رسیده بودند. اکثر داستانهای کوتاه این کتاب در همان فضای آشنای جنوب و به خصوص شهر اهواز میگذرند. هرچند نمیتوان داستانهای این کتاب را با بهترین آثار متأخر احمد محمود مقایسه کنیم، اما همچنان داستانهای زائری زیر باران مخاطبان را به خودشان همراه میکنند و پر از اتفاقات ساده اما تأملبرانگیز و جذاباند.
بریدهای از زائری زیر باران (از داستان انتر تریاکی):
رفیقش، دوباره دود را تو دهانش فوت کرد و فیروز بی اینکه کسی توجه داشته باشد، دود را فرو برد…کیفش به انتها رسیده بود. در چنین حالتی که بسیاری از خاطره های جوانی در ذهنش جوانه می زد و رویش آغاز می کرد، هیچ مایل نبود که درباره آدمها بیندیشد. آدمهائی را که خندانده بود، دلقک هائی را که گریانده بود… نه! اینها،این چیزها…نه!… مگر چه خاطره خوشی از این حیوان های دوپا داشت؟… مگر مزد آن همه زحماتش را داده بودند؟ چندبار دیگر که دود گرفت، گویی،هیچ هیچ شد. تو دود تریاک حل شد، اصلا روح شد،چیزی ماوراء ماده شد…معشوقه اش به یادش آمد…چه چاق بود، چه قشنگ بود، چه دم نرم و زیبایی داشت…نه!…اصلا معشوقش با مادینه های دوپایی که او، وقت و بی وقت در شهر دیده بود، فرق داشت خودش هم با نرینه های شهرنشین تفاوت داشت. حیوانهای دوپای شهری، لوس هستند، ننر هستند، زحمت را با متلک و خنده و تمسخر پاسخ می دهند، نه! وجود خودش با این شهری های بی مزه، مثقالی هفتصد تومن فرق دارد.
قصه آشنا
قصه آشنا یکی دیگر از بهترین کتاب های احمد محمود است که در آن ۵ داستان کوتاه جذاب گنجانده شده است. هر کدام از داستانهای این کتاب جذاب وقایعی در جغرافیای جنوب و با همان گرمی و صمیمیت خاص قلم احمد محمود را روایت کردهاند. صمیمیت خاص احمد محمود داستانهای این کتاب به حدی است میتوانیم به سادگی با داستانهای این مجموعه داستان ارتباط بگیریم و سیر وقایع جذابش را دنبال کنیم.
بریدهای از کتاب قصه آشنا (داستان خرکش):
قد قد مرغ خانه را پر کرد . صدای پدر بلندش: ئی تخم مرغو ببند به گردنش از خونه بندازش بیرون ، انگار تخم طلا کرده ! می لرزید و فریاد می زد که ولد چموش آن دنیا جواب خدا را چه می دی ؟ تو دلم می گفتم تا روز قیامت خیلی وقت هست بابا ! تا آن وقت – العیاذ بالله – فراموش می شه کی نماز خوانده کی نماز نخوانده.
دیدار از بهترین کتاب های احمد محمود
دیدار یکی دیگر از مجموعه داستانهای احمد محمود است. این مجموعه داستان نسبت به دیگر مجموعه داستانهای احمد محمود داستانهای کمتری دارد. در این کتاب سه داستان گنجانده شده که همگی روایتگر زندگی یک زن مسن هستند. داستانهای این کتاب شامل کجا میروی ننه امرو؟، بازگشت و داستان دیدار میشوند. در کجا میروی ننه امرو که احتمالا جذابترین داستان این مجموعه است، روایت غمانگیزی از تنهایی یک پیرزن تنها را میخوانیم که هنوز نمیداند چه اتفاقی برای پسرش افتاده است. هرکدام از داستانهای کتاب دیدار با همان روایتهای ملموس محمود و زبان ساده و بیپیرایهی او بخشی از تجربهی زیسته پر از مصائب و دشواری زنان جنوبی را روایت کردهاند.
بریدهای از کتاب دیدار (از داستان دیدار):
از اتوبوس پیاده می شود، فلکه ساعت است، هیچکس نیست. پیش رویش خیابان، خالی خالی است. شرجی است، زمین خیس است «پل نادری؟» چیزی جز ردیف چراغها- که انگار انتها ندارد- نمی بیند. بوی آشنا – بوی شب کارون را حس می کند. همه چیز ساکت است، اتوموبیلی پرشتاب می گذرد و یک لحظه، خلوت خیابان را آشفته می کند «پل سفید کو؟» طاقهای بلند پل سفید را نمیبیند «نه! همه چی عوض شده!» بقچه را دست به دست می کند و کنار جدول، تو درازای خیابان راه می افتد. دور می شود، دورتر. حالا، زیر نور جیوه ای چراغهای حاشیه خیابان، مثل یک لکه سیاه، لرزش نامحسوسی دارد. چند لحظه بعد، جنبش سایه آرام می گیرد – ایستاده است؟ تردید دارد؟ راه را گم کرده است؟ «هووف!- دده، کجایی؟ کجا؟»
منبع: ایرانکتاب، چطور، ویکیپدیا