۱۴ عادت بد که در واقع برای شما مفید هستند

نویسنده‌ای با تکیه بر تجربه‌های شخصی خود، از ۱۴ کنش ساده و به‌ظاهر «اشتباه» می‌گوید که نه‌تنها مایه‌ی نجات روان و بدن انسان‌اند، بلکه لازم است دوباره به آن‌ها اعتبار ببخشیم.

تحریریه حرف مرد: من همیشه باور داشتم که اجازه دادن به خودم برای فقط «زنده بودن» بدون تلاش برای استفاده‌ی حداکثری از تک‌تک دقایق، کاری اشتباه است. احساس گناه، فلج‌کننده بود؛ استراحت معادل تنبلی بود؛ بی‌حوصلگی، دشمن بود؛ و اگر سبزیجات «تازه‌تر» را انتخاب نمی‌کردم، بدون چون‌وچرا می‌پذیرفتم که در نقش یک بزرگسال شکست خورده‌ام.

اما حقیقتی که از خلال تجربه‌ی زیسته و تأمل آگاهانه کشف کردم، با آن‌چه به ما فروخته می‌شود، فرسنگ‌ها فاصله داشت. جهان ما را به‌خاطر کارهایی شرمنده می‌کند که نه‌تنها بی‌ضرر هستند، بلکه در واقع بطرز شگفتی برایمان مفیدند.

و این حقیقت ناخوشایند را باید پذیرفت: بسیاری از کارهایی که از انجام آن‌ها پرهیز می‌کنیم، چه از روی ترس، چه به‌دلیل قضاوت دیگران یا اطلاعات گمراه‌کننده، نه‌تنها قابل قبول‌اند، بلکه برای سلامت روان و جسم‌مان حیاتی‌اند.

در ادامه، ۱۴ نمونه‌ی واقعی از زندگی‌ام آمده‌اند که دیدگاهم را تغییر دادند؛ شاید زندگی شما را هم دگرگون کنند.

هیچ‌کاری نکردن تنبلی نیست؛ گاهی اوقات، بقاست

۱. هیچ‌کاری نکردن، گاهی مفیدترین کار شماست


پس از پایان یک قرارداد سنگین در حوزه فین‌تک در آمریکا، سه هفته را به‌معنای واقعی کلمه به هیچ‌کاری گذراندم. نه پروازی، نه کوهنوردی، نه «سم‌زدایی از فرهنگ همیشه‌مشغول‌بودن». فقط روی بالکن نشستم، مشغول تماشای دعوای پرنده‌ها بر سر خرده‌نان‌ها، و شنیدن نفس خودم. این ضعف نبود؛ بازیابی بود. روشنی ذهن بود.

دوست دیگری داشتم که پس از خروج از یک محیط کاری مسموم، مرخصی‌اش را صرف لم دادن کنار سگ‌هایش و رنگ زدن اتاقی کرد که مدت‌ها فراموشش کرده بود. او وقت تلف نمی‌کرد؛ بلکه داشت بنوعی خودش را درمان می‌داد.

در آن لحظه یاد گرفتم: آرامش دشمن ما نیست، فرسودگی هست.

۲. هرچقدر بدن‌تان می‌خواهد، بخوابید. جدی می‌گویم


وقتی به هند نقل مکان کردم، ساعت زیستی بدنم به‌هم ریخته بود. عصرها چرت می‌زدم و باز هم شب‌ها مثل نوزاد می‌خوابیدم. ابتدا وحشت‌زده شدم: افسرده‌ام؟ تنبلم؟

اما مربی‌ام مرا آرام کرد: «اگر بدن‌ات خواب می‌خواهد، یعنی چیزی را جبران می‌کند که برنامه‌ی تو ازش دریغ کرده.» این اجازه‌ی ساده، رابطه‌ام را با استراحت برای همیشه تغییر داد.

حالا خستگی‌ام را با یک آزمون ساده می‌سنجم: کتابی را دست می‌گیرم، اگر سه صفحه نگذشته خوابم برد، یعنی بیشتر از آن پیچش داستان، به چرت زدن نیاز داشته‌ام.

۳. بی‌حوصلگی، فریاد ذهن برای فضای اندیشه است


روزی بدون موسیقی دویدم. در ابتدا دیوانه‌کننده بود. اما تا پایان، سه مسئله‌ی کاری را بررسی کردم و دل‌مشغولی‌ای را که هفته‌ها از آن گریزان بودم، پردازش کردم. سکوت، غیاب صدا نبود؛ ابزاری بود.

در کودکی، بی‌حوصلگی محرک تخیلم بود. در بزرگسالی، کمیاب‌تر شده. حالا خودم آگاهانه آن را می‌سازم. آموخته‌ام بی‌حوصلگی را در آغوش بگیرم؛ چون آن لحظه‌ای‌ست که افکار، از دل سایه‌ها بیرون می‌آیند.

۴. نه گفتن بی‌ادبی نیست، عاقلانه است


روزی دعوت سفر خانوادگی را رد کردم؛ نه به‌خاطر ناتوانی در رفتن یا نپرسیدن، بلکه چون نمی‌خواستم. فوراً احساس گناه کردم. اما آن شب، در حالی‌که کتابی می‌خواندم و شام دو‌تکه‌ام را در سکوت می‌خوردم، فهمیدم چقدر خسته شده بودم.

آن «نه» مرا از تعهدی دیگر نجات داد، که اگر نه نمی‌گفتم باید با لبخند از آن می‌گذشتم و بعداً از آن متنفر می‌شدم (اگر بشود از تعهد متنفر شد).

مرزگذاری، دیوار نیست. مرز، دری است با قفلی که تنها شما کلیدش را دارید. هر دعوتی شایسته‌ی وقت و انرژی شما نیست.

بدن‌تان مشکل ندارد؛ به شما دروغ گفته‌اند

۵. چربی در بدن نشانه‌ی ناسالم بودن نیست


دوستی عزیز، که رقاص بود، از من پرسید: «من می‌تونم ده تا هنداستند پشت هم بزنم، عضلات شکم تو می‌تونن این کار رو بکنن؟» و نکته‌اش دقیق بود. ما عضلات شکم را نماد سلامتی فرض می‌کنیم، در حالی‌که عملکرد بدن را نادیده می‌گیریم.

چربی، شکست نیست. چربی، ذخیره‌سازی است. چربی، ابزاری برای تنظیم هورمون‌هاست. چربی، گرماست، انرژی است، محافظ است. و برای زنان، مستقیماً به سلامت باروری مرتبط است.

۶. گریه ضعف نیست؛ تخلیه است


اولین باری که جلوی کسی گریه کردم، احساس برهنگی مطلق داشتم. او نترسید. فقط گوش داد. و آن لحظه ما را به‌هم نزدیک‌تر کرد، نه ضعیف‌تر.

برخی اصلاً نمی‌توانند گریه کنند. یکی از آن‌ها را می‌شناختم که باید دست به کارهای خطرناک می‌زد تا فقط یک لحظه چیزی را حس کند. انسان‌ها نیاز به تخلیه‌ی هیجانی دارند. اشک، یکی از ایمن‌ترین راه‌هاست. بهتر است در تاکسی هق‌هق کنیم تا در جلسه‌ی هیئت‌مدیره منفجر شویم.

همچنین بخوانید: این عادت‌های رایج، در حقیقت نشانۀ مشکلات سلامت روان هستند!

۷. عصبانی بودن شما را سمی نمی‌کند


ابراز خشم و استفاده‌ی ابزاری از آن تفاوت دارند. زمانی، رئیسم بدون نگاه کردن، تکلیف کاری‌ام را رد کرد. بیرون رفتم، در تلفن فریاد زدم، صدا را ضبط کردم، و ایمیلی که می‌خواستم بفرستم را بازنویسی کردم. این فاصله میان احساس و واکنش، شغلم را نجات داد و به من قدرت داد.

خشم، قطب‌نماست. نشان می‌دهد چه چیزی برایتان مهم است. از آن استفاده کنید، نه این‌که دفنش کنید.

برخی خوراکی‌های «بد»، قهرمانانی هستند که آنها را بد فهمیده‌ایم

۸. نمک دشمن شما نیست؛ بلکه ماده‌ای حیاتی‌ست


یکی از دوستانم در باشگاه مجبور شد تمرین را متوقف کند چون شریک زندگی‌اش نزدیک بود از حال برود. دلیل؟ نبود نمک. او به‌اشتباه تصور می‌کرد حذف کامل سدیم برایش بهتر است. اما سدیم، چیزی فراتر از طعم را تنظیم می‌کند؛ قلب و ماهیچه‌ها را فعال نگه می‌دارد. به همین دلیل، در نوشیدنی‌های ورزشی وجود دارد.

بله، تعادل مهم است. اما حذف کامل نمک فاجعه است.

۹. سیب‌زمینی، آشغال نیست؛ سوخت است


پخته، بخارپز، له‌شده… سیب‌زمینی تمدن‌ها را سر پا نگه داشته است. دوستی یک‌بار با خنده گفت: «اگه مضر بود، مت دیمون فقط با خوردن سیب‌زمینی از مریخ زنده برنمی‌گشت!»

سیب‌زمینی سرشار از پتاسیم، فیبر و ویتامین C است. بدی و ضرر، زمانی آغاز می‌شود که آن را سرخ می‌کنیم و با سس‌های فرآوری‌شده خفه‌اش می‌کنیم.

پس تقصیر از سبزی نیست، از شیوه‌ی طبخش است.

۱۰. پاپ‌کورن، در واقع یک میان‌وعده‌ی قدرت‌مند است


شبی چیپس را کنار گذاشتم و پاپ‌کورن بدون روغن خوردم. هم کاسه را پر کرد، هم شکمم را، با نیمی از کالری. فهمیدم پاپ‌کورن یک غله‌ی کامل است و فیبر بالایی دارد. دوستم حتی برای آن اسم هم گذاشت: «سالاد تُرد.»

بدون کره‌ی چسبناک و ادویه‌های فسفری؟ یکی از سالم‌ترین اسنک‌هاست.

۱۱. سبزی‌های یخ‌زده، گاهی از تازه‌ها سالم‌ترند

این واقعاً برایم تکان‌دهنده بود. همیشه تصور می‌کردم راهرو محصولات تازه بهترین انتخاب است. اما وقتی برچسب‌ها را خواندم و با سیستم‌های غذایی آشنا شدم، دیدم سبزی‌های یخ‌زده معمولاً در اوج رسیدگی برداشت و ظرف چند ساعت منجمد می‌شوند. اما سبزی‌های به‌اصطلاح تازه، روزها یا حتی هفته‌ها در زنجیره‌ی توزیع می‌مانند.

یکی از هم‌اتاقی‌هایم در دانشگاه با کلم‌بروکلی و هویج یخ‌زده زندگی می‌کرد. به‌طرز عجیبی، سالم‌تر از بقیه‌ی ما بود که با اسفناج پژمرده و سبزی‌های نیمه‌مرده کلنجار می‌رفتیم.

به نوزادان (و خودتان) اجازه نفس کشیدن بدهید

۱۲. گذاشتن نوزاد روی زمین هیچ اشکالی ندارد


چندی پیش در کافه‌ای بودم که مادری را دیدم کودک‌اش را روی کفپوش تمیز کنار خود گذاشت. مردم متعجب شدند. برخی حتی پچ‌پچ کردند. اما کودک چطور؟ با شوق و ذوق پا می‌کوبید، صدا درمی‌آورد و از کاوش با بدنش لذت می‌برد.

پسرعموی خودم را یادم آمد. سال‌ها پیش در خانه‌شان مهمان بودم. در تجربه‌ام اینطور به یاد دارم که او تاب نمی‌آورد در تاب، صندلی فنری یا هر چیزی که حرکت نداشت، بماند.

اما همین‌که روی زمین قرار گرفت، غلت زد، پیچ و تاب خورد و ناگهان شروع به حرکت و سینه‌خیز رفتن کرد، سریع‌تر از چیزی که تصور می‌کردیم.

ما کودکان را بیش‌ازحد ساکن نگه می‌داریم. در حالی‌که برای حرکت خلق شده‌اند. زمین، جایی خطرناک نیست؛ جایی‌ست برای قدرت گرفتن آن‌ها.

۱۳. بودن در خاک، سازگارمان می‌کند


من در هند بزرگ شدم؛ در گل بازی می‌کردم، از شلنگ آب باغ می‌نوشیدم، و هر وقت دلم می‌خواست پا برهنه راه می‌رفتم. مهاجرت به آمریکا، سبک دیگری از کودکی را نشانم داد: زندگی‌های ضدعفونی‌شده. اما متناقضانه، در تجربه‌ی خودم، در آمریکا بیشتر مریض شدم تا در خانه.

میکروب‌ها همیشه دشمن نیستند. آن‌ها اولین حریفان تمرینی بدن ما هستند.

۱۴. خندیدن در لحظات تاریک، راهی برای زنده ماندن است


یادم هست با دوستم مشاجره‌ی جدی داشتیم، که ناگهان از شدت جدیت لحظه، شروع کردیم به خندیدن: سگ‌مان با صدای بلند گاز معده داد. این مشکل ما را حل نکرد، اما یادمان آورد هنوز یک تیم هستیم.

شوخ‌طبعی، فرار از واقعیت نیست؛ تاب‌آوری‌ست. کمک می‌کند وقتی فضای دنیا به رویمان تنگ شده، نفس بکشیم.

لازم نیست طوری که جامعه می‌گوید، زندگی کنید

لازم نیست همیشه مشغول باشید. لازم نیست شبیه «مد» خاصی باشید. لازم نیست اسموتی با ۱۷ ماده‌ی اولیه بنوشید یا برای سالم بودن به کمپ پزشکی ۴۰۰ دلاری بروید.

شما نیاز به فضا دارید. نیاز به استراحت دارید. باید یاد بگیرید با سکوت و آرامش و غذایی که بدن‌تان را تغذیه می‌کند (نه غرورتان را) احساس راحتی کنید.

آن‌چه معمولاً بابت‌شان خجالت می‌کشیم، همان چیزهایی هستند که بیش از همه به آن‌ها نیاز داریم.

پس شروع کنید به فراموش کردن آموخته‌ها. به پرسیدن درباره‌ی آن‌چه به شما گفته‌اند «اشتباه» است. به صدای بدن‌تان، احساسات‌تان و میل‌تان به سادگی، گوش دهید.

شاید همان چیزهایی که جامعه تنبلی یا عجیب بودن می‌نامد، دقیقاً همان چیزهایی باشند که زندگی‌تان کم داشته است.

منبع: Medium، کاربر Shaant

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا