داستان ترسناک واقعی اد گین، صورت چرمی پلینفیلد
اد گین، ملقب به قصاب پلینفیلد یا صورت چرمی یکی از مشهورترین قاتلهای زنجیرهای آمریکا و جهان است که بیشتر به دلیل کارهایی عجیبی که با جنازهها میکرد شهرت دارد.

روز ۱۶ نوامبر ۱۹۵۷ ماموران پلیس شهر کوچک پلینفیلد در ایالت ویسکانسین پای به یکی از ترسناکترین صحنههای جنایی تاریخ گذاشتند. آنها در یک مزرعه دورافتاده، خانهای پیدا کردند که با تکههای جنازه زنان دکور شده بود. ماموران وحشتزده، سطلهای زبالهای دیدند که با جمجمه ساخته شده بودند و صندلیهایی دیدن که با پوست آدم روکش شده بود.
نقابهایی از پوست صورت آدم هم داخل این خانه وحشت پیدا شد. تمام اینها، کار کسی به اسم اد گین (Ed Gein) بود. اد گین که برای تأمین معاش زندگی، معمولا کارهای یدی و دم دستی انجام میداد، دور از چشم مردم، یک قاتل زنجیرهای و حتی آدمخوار هم بود. بعدها رسانهها به گین لقب «قصاب پلینفیلد» دادند. گین منبع الهام چندین شخصیت سینمایی و داستانی از جمله صورت چرمی رمان و فیلم سکوت برهها بود. جنایات گین به قدری وحشتناک بود که همچنان هم در موردش صحبت میشود. با داستان ترسناک واقعی اد گین همراه مجله حرف مرد باشید:
تولد یک قاتل بیمار
انگار سرنوشت اد گین را به یک زندگی اسفبار و آشفته محکوم کرده بود. اد گین با نام کامل ادوارد تئودور گین روز ۲۷ اوت ۱۹۰۶ به دنیا اومد. اون پسرم دوم، جورج فیلیپ و آگوستا بود. خانه کودکی اد جوان را شیاطینِ الکل و تعصب مذهبی به تسخیر خودشان در آورده بودند. پدر ادوارد، جورج فیلیپ یک الکلی درمانده و عاجز بود. مادرش، آگوستا یک مذهبی سرسخت بود که گناه و پلیدی را در همهجا و هر چیزی میدید.
همچنین بخوانید: پشتپرده اعدام تد باندی؛ از شام آخر تا صحبتهای پایانی
آگوستا به ادوارد و برادر بزرگترش، هِنری یاد داده بود که شهر لا کراس، پر از فسق و فجور و گناهکار است. آگوستا پسرانش را هم آدمهای بیمصرفی میدانست و دائم این موضوع را به آنها گوشزد میکرد. وقتی آگوستا مشغول اذیت کردن پسراش نبود، خدمت شوهر دائمالخمرش میرسید علیرغم این رفتارها و شاید هم به خاطر آنها، ادوارد همیشه مادرش را میپرستید. سال ۱۹۱۵ آگوستا تصمیم گرفت خانواده اش را از شهر لاکراس به پلینفیلد ببرد.

پلینفیلد شهر کوچک و کاملا ساکت و آرامی بود که بیشتر به خاطر شکار گوزن در منطقه شناخته میشد. ولی آگوستا گین این شهر را هم پر از گناه کار و فاسد میدانست. در همین خانه مزرعهای در حاشیه شهر بود که آگوستا دائما در حال صحبت از موجودات شریری به اسم زنها بود.
آگوستا، هیولایی در جلد مادر
آگوستا معتقد بود زنها با به انحطاط کشاندن بشر، تمام آموزههای مسیح را به لجن کشیدهاند. تنها زمانی که ادوارد و هنری حق داشتند از مزرعه بیرون بروند، موقع رفتن به مدرسه بود. هرچند هیچکدام آنها حق دوستی و معاشرت با کسی را نداشتند و باید بعد از مدرسه مستقیم به خانه میآمدند. البته بدون این دستورات آگوستا هم ادوارد خیلی آدم اجتماعی نبود.
اون پسربچه باهوش و نازکنارنجی با صفات دخترانه بود و ظاهر عجیبی هم داشت. این خصوصیات ایدهآل قلدرهای مدرسه بود و ادی دوره نوجوانی و دبیرستان دائم از بچههای دیگر کتک میخورد. ادی بالاخره با کلی لطمه روحی و روانی دوره مدرسه را تمام کرد و به آغوش سرد آگوستا برگشت. همانطوری که قابل حدس بود، ادی دیگر تا آخر عمر با کسی رابطه صمیمانهای برقرار نکرد.
آگوستا معتقد بود، زنها با به انحطاط کشاندن بشر، تمام آموزههای مسیح را به لجن کشیدهاند
اول آوریل ۱۹۴۰ جورج پدر خانواده از دنیا رفت و دو پسر یتیم ۳۰ و چند سالهاش را با مادرشان تنها گذاشت. اگر آگوستا قبل از مرگ شوهر، یک زن به شدت متعصب و سختگیر بود، بعد از مرگ جورج چاشنی دیوانگی و تعصب او حتی از قبل هم بیشتر شد. مادر خانواده همیشه به پسران مجردش گوشزد میکرد که مبادا به زنان نزدیک شده و مرتکب گناه زنا شوند. وقتی هم هنری سعی کرد با یک زن مطلقه با دو بچه ازدواج کند و از چنگ مادر دیوانهاش فرار کند، آگوستا آشوب به پا کرد و جلوی ازدواج را گرفت.

هنری تا آخرین روزهای زندگیاش تلاش میکرد، اد را با خود همراه کند تا جلوی مادرشان بیایستند. ولی اد خیلی وقت پیش انتخاب خودش را کرده بود. زمستان ۱۹۴۴ آتشسوزی در دورترین نقطه مزرعه خانواده گین اتفاق افتاد. وقتی آتشنشانان به محل رسیدند، اد را در حالت آشفتهای دیدند که ادعا می کرد، نتوانسته برادر بزرگترش را پیدا کند.
بعد از کلی گشتن، بالاخره جنازه هنری را گوشهای پیدا کردند. ماموران پلیس بعد از وارسی جنازه، متوجه ضربه سنگینی به پشت سر مرد شدند. ولی بعدا پزشک قانونی مرگ هنری را بر اثر استنشاق دود اعلام کرد. اد هم هیچ وقت در این مورد ماجرا بازجویی نشد. وقتی خبر مرگ هنری به آگوستا رسید، پیرزن سکته کرد. بعد از این سکته، آگوستا زمینگیر شد. ظاهرا بالاخره بعد از نزدیک چهل سال، آرزوی اد گین برآورده شده بود. اون حالا با مادر محبوبش تنهای تنها بود.
سال بعد، یعنی از اواخر سال ۱۹۴۴ تا پایان سال ۱۹۴۵، هر دو در انزوای کامل زندگی کردند و رابطه سّمی خودشان را به سطح تازهای بردند. سال ۱۹۴۵ برای بقیه مردم آمریکا، سال خوشبینی بود. جنگ جهانی با پیروزی آمریکا و متحدانش تمام شده بود و سربازان هم با شادی از جنگ برمیگشتند. شاید تنها اتفاق مهمی که در آن سال در مزرعه خانواده گین در پلینفیلد افتاد، بیرون رفتن آگوستا با اد برای خریدن کاه و یونجه از مردی به اسم اسمیت بود.
بیخبری اهالی پلینفیلد از زندگی پنهان اد گین
وقتی اد و آگوستا به خانه اسمیت رسیدند، مرد را در حالی دیدند که داشت یک سگ بیچاره را تا حد مرگ کتک میزد. زن ناشناسی هم داشت به اسمیت التماس میکرد که دست از کارش بردارد. آگوستا با دیدن این صحنه خیلی عصبانی شد. البته نه به این خاطر که دیدن زجر یک حیوان بیگناه ناراحتش کرده بود، بلکه به این خاطر که آن زن، همسر اسمیت نبود و ظاهرا این مرد با کسی رابطه نامشروع داشت.
وقتی از خانه اسمیت برمیگشتند، آگوستا فقط از این صحبت میکرد که همه زنها غرق در شهوتاند و جامعه را به تباهی کشاندهاند. ۲۹ دسامبر ۱۹۴۵ بالاخره آگوستا با سکته دوم از دنیا رفت. اد ۳۹ ساله که در مزرعه تنها شده بود، اتاق مادرش را دقیقا همانطوری که بود نگه داشت. بعدا هم همه اتاقهای خانه به جز دو اتاق را کاملا مهر و موم کرد. در این دوره، اد گین کمکم بیشتر مرزهای جنون را جابهجا میکرد. سال ۱۹۴۶ در حالی برای اد شروع شد که در غیاب مادر، میتوانست راحت هرکاری دوست دارد انجام بدهد.

اد در این دوره علاقه عجیب و غریبی به رمانهای ترسناک و مجلهها و داستانهای مبتذل پیدا کرده بود. اون کتابهای زیادی درباره آزمایشهای پزشکی نازیها و همینطور آناتومی بدن زنان سفارش میداد. اد در همین دوره مشغول یاد گرفتن تاکسیدرمی هم بود.
اد گین در آستانه پنجاه سالگی به یک دزد قبر، آدمخوار و تاکسیدرمیست ماهر تبدیل شده بود
سال ۱۹۴۷ حیطه علایق اد گین ابعاد تازهای پیدا کرد. او شبها سراغ قبرهای زنانی که در قبرستان پلینفیلد دفن شده بودند میرفت و آخر شب با جنازه به خانه برمیگشت. اد بعد از اینکه قلب، اندام جنسی و روده جنازهها را بیرون میآورد، آنها را دوباره به قبرشان برمیگرداند. اد گین بعد از دستگیری گفت که همیشه روزها به قبرستان سرمیزده و در تصوراتش میدیده که از قبرها دزدی کرده است. ولی هیچوقت فکر نمیکرد، واقعا این کارها را انجام داده باشد. ولی تحقیقات پلیس چیز دیگری را نشان میداد. برآورد میشود که اد گین دست به دزدی از بیش از ۴۰ قبر از سراسر ایالت ویسکانسین زده است.
ادگین، کارگر ساده و سارق قبر
به مرور، اد گین دیگر به خودش زحمت برگرداندن جنازهها را نمیداد و وقتی کارش با جنازهای تمام میشد آنها را گوشهای از مزرعه دور افتادهاش دفن میکرد. در این دوره، اد با صبر و حوصله تمام مشغول یاد گرفتن تاکسیدرمی و بالا بردن مهارتهاش در ساخت لوازم خانه با پوست و بدن آدم بود.
علیرغم جنون اد گین در خفا، اون همچنان کارهای کوچکی برای معاش خودش انجام میداد. گین اکثرا کارهای یدی مثل جابهجا کردن اثاثیه و بار و همینطور پرستاری از بچهها را انجام میداد!
اد گین که قدردان این کارهای پارهوقت و دمدستی بود، گاهگداری به نشانه قدردانی از کارفرماهای خودش، بستههای گوشت گوزن به آنها میداد. با اطلاعاتی که حالا از ماجراهای اد گین داریم، بعید است که در این بستهها واقعا گوشت گوزن بوده باشد!

اد گین تقریبا ۵۰ ساله، وقتی پا به سال ۱۹۵۴ گذاشت که یک دزد قبر پرکار، احتمالا آدمخوار و تاکسیدرمیست پوست ماهر پوست آدم شده بود. ولی اد هنوز یک قاتل زنجیرهای نبود. هرچند اد ۱۰ سال قبل احتمالا برادرش هنری را کشته بود، ولی هنوز هم به سطح خونسردی قاتلان زنجیرهای مثل تد باندی یا جفری دامر نرسیده بود.
با تمام این اوصاف، هیچکس نمیداند اد گین دقیقا چند نفر را کشته است. اون هیچوقت اعتراف نکرد و مقامات ایالت ویسکانسین هم حاضر نبودند پول بیشتری خرج تحقیقات پرونده جنایتهای هولناک گین کنند. عدهای فکر میکنند که گین ممکن است قبل از سال ۱۹۵۴ قتلهای خودش را شروع کرده باشد.
اد گین متهم خیلی از پروندههای ناپدید شدن آدمها در ویسکانسین بود. هر چند ممکن است خیلی از این قتلهای حلنشده بیجهت به اد گین نسبت داده شده باشند. ولی هیچ ابهامی در مورد قتلی که ۸ دسامبر ۱۹۵۴ اتفاق افتاد وجود ندارد. در آن شب سرد زمستانی، اد گین حدود ۱۰ مایل به سمت شمال پلینفیلد به پاینگرا سفر کرد و وارد میخانه آنجا شد. زنی به اسم مری هوگان آنجا کار میکرد. هوگان زن میانسالی بود که شباهتهای جزئی به آگوستا، مادر اد داشت.
جنایتهای هولناک اد گین واقعا مثل توپ صدا کردند
اد گین با شلیک گلوله به زندگی هوگان پایان داد. بعد زن را داخل برف کشید و روی سورتمهاش سوار کرد تا به خانه مزرعهای خودش ببرد. اد گین بعدا با تبر جنازه زن را تکهتکه کرد و از اعضای بدنش لوازم خانه درست کرد. قتل هوگان نقطه عطفی در زندگی جنایتکارانه اد گین بود. ولی همچنان این جنایت وحشتناکترین کاری نبود که اد گین انجام داده است. از زمستان آن سال به بعد، مزرعه گین کمکم داشت به خانه وحشتی که حالا سراغ داریم تبدیل میشد.
خانه وحشت اد گین
از این نقطه به بعد، کارهایی که گین با جنازهها میکرد، واقعا ابعاد دلهرهآوری به خودش میگرفت. گین با ارّه کردن سر جنازههایی که به خانه آورده بود، از جمجمه آنها کاسه سوپ درست میکرد. بعضی سرها را هم بعد از تاکسیدرمی کردن مثل سر حیوانات شکاری، به عنوان غنائم شکار روی دیوارها نصب میکرد.
زیر تخت قصاب پلینفیلد هم کارتنی پیدا شد که پر از بینی آدم بود. کارتن دیگری هم کنارش بود که داخلاش پر از اندامهای جنسی زنان بود. گفته میشود، دستکم دو تا از این اندامهای جنسی متعلق به دختران کمتر از ۱۵ سال بوده است. اد گین از پوست غنایمی که به چنگ آورده بود هم لباس درست میکرد. گزارشهای مختلفی در دست است که نشان میدهد، پلیس در مزرعه گین کمربندهایی از گوشت آدم یا سگکهایی از نوک سینه زنان پیدا کرده است.
اد گین از پاهای قربانیها هم شلوارهای چسبان و سینهبند درست میکرد. یکی از کاردستیهای وحشتناک اد گین، نیمتنه زنی همراه با سینههاش بود که تبدیل به یک جلیقه شده بود. گفته میشود، گین در شبهای ماه کامل با پوشیدن این لباسها و نقابها زیر نور ماه میرقصیده است. گین بعد از دستگیری به بازپرسان گفته بود که همیشه قلبا دوست داشته یک زن باشد. ولی از شواهد و قرائن معلوم است که اد گین نمیخواست هر زنی باشد، بلکه یک زن به خصوص، بیشک مادرش آگوستا مدنظرش بود.
اد گین در سه سال آینده همچنان دور از چشم مردم شهر به خالی کردن قبرها و دزدیدن جنازهها ادامه داد. هنوز هم مردم منطقه متوجه ماجرا و سرقت قبرها نشده بودند. نوامبر ۱۹۵۷ اد گین وارد مغازه ابزارفروشی برنیس واردن ۵۸ ساله شد. اد گین واردن را هم با شلیک گلوله کشت. فصل شکار گوزن بود و برای همین شهر تقریبا خالی بود. اد گین از فرصت استفاده کرد تا جنازه را دزدکی به خانهاش ببرد.
در همین حین که اد گین با ماشین سواری فورد مدل ۱۹۴۹ خودش به خانه میرفت، فرانک واردن، پسر مقتول که معاون کلانتری پلینفیلد بود، به مغازه مادرش سر میزند. فرانک به محض ورود به مغازه متوجه خون ریخت دم در و روی برف میشود. بعدا در مغازه هم مادرش را نمیبیند. فرانک بعد از وارسیها متوجه آخرین فیش فروش مادرش میشود که به اسم کسی جز اد گین نبود.
دستگیری اد گین
هرچند فرانک اصلا تصور نمیکرد، اد گین رابطهای با ناپدید شدن مادرش داشته باشد، ولی شَمّ پلیسی به او میگفت که یک جای کار اشتباه است. ماموران پلیس وقتی اد گین را برای بازجویی به کلانتری بردند که از یک مغازه خواربارفروشی میآمد. آن شب بعد از اینکه پلیس در بازجویی متوجه مشکوک بودن گین شد، به خانه اد گین یورش برد. پلیس با ورود به خانه گین اول انبار را تفتیش کرد.
ماموران وقتی وارد انبار میشوند، جنازه بریس واردن را میبیننپ که وارانه به چنگک آویزان بود. تمام دل و روده زن از بدنش درآورده شده بود و سرش را هم بریده بودند. وضعیت جنازه به حدی بود که ماموران پلیس ابتدا فکر کردند که احتمالا به جسد یک گوزن برخورد کرده باشند، اما با کمال وحشت دریافتند که جنازه یک زن را کشف کردند.
دادگاه تشخیص داد که اد گین در زمان قتل واردن دیوانه بوده است
وضع داخل خانه فوقالعاده وحشتناکتر بود. داخل خانه پر از آشغال و مگس و سوسک و موش بود. روی اجاق گاز تابهای آماده پخت و پز گذاشته شده بود. ماموران پلیس داخل یخچال فریزر در یک کیسه کاغذی، سر مری هوگان را پیدا کردند. ماموران با وارسی بقیه خانه، وسایل مختلفی پیدا کردند که از جنازه آدم درست شده بودند. نهایتا حوالی ۴ صبح یکی از ماموران پلیس سر بریس واردن را داخل گونی خونآلودی پیدا کردند. گین بعدا در بازجوییها گفت که میخواست از سر بریس واردن برای دکور استفاده کند.
آن شب یکی از ماموران پلیس به نام آرت شلی، آنقدر از دیدن جنایتهای اد گین ناراحت شد که سر گین را چند بار به دیوار اتاق بازجویی کوبید. گین آن شب زیر فشار به قتل بریس واردن اعتراف کرد. خود شلی هم حدود یک ماه بعد از دستگیری گین با سکته قلبی از دنیا رفت.
گین بعدا در اعترافهای خودش گفت، اصلا نمیداند چند نفر را به قتل رسانده است. ولی بسیاری عقیده دارند که واردن و هوگان تنها کسایی بودند که اد گین به قتل رسانده است. تنها دو روز بعد از دستگیری اد گین، او به یک چهره سرشناس در آمریکا تبدیل شده بود. عکاسان و خبرنگاران زیادی برای تهیه گزارش از جنایتهای وحشتناک اد گین به پلینفیلد سفر کرده بودند.
حبس و دادگاه
شرایط آن دوره در آمریکا طوری بود که جنایتهای وحشتناک او واقعا مثل توپ صدا کردند. آن دوره در دهه ۵۰۱۹۵۰، دوران معصومیت جامعه آمریکایی بود. با پایان جنگ جهانی، اقتصاد آمریکا را به رونق بود و خوشبینی زیادی در جامعه به وجود آمده بود. در چنین جامعهای قطعا قتلها و جنایتهای هولناک گین مردم را شوکه کرده بود.
پوشش رسانهای ماجرا به حدی بود که عکس اد گین روی جلد مجلههای لایف و تایم رفت و گزارشهای مشروحی از ماجرا چاپ شد. روز ۲۱ نوامبر، یعنی ۵ روز بعد از دستگیری اد گین، دادگاه او در واشارا کانتی برگزار شد. اد گین در دادگاه به دلیل جنون تبرئه شد.
دادگاه بعدی اد گین چند ماه بعد در ژانویه ۱۹۵۸ برگزار شد که باز هم دادستان، شرایط روانی گین را برای محاکمه شدن مساعد تشخیص نداد. گین بعدا به بیمارستانی مخصوص جنایتکاران مجنون منتقل شد و از آنجا هم به بیمارستان مرکزی ویسکانسین فرستاده شد. خیلی از پرستاران و پرسنل بیمارستان گفتند که گین، بیمار نمونهای بوده است. بسیاری گفتند که گین همیشه ساکت و آرام بوده و حتی بعضی از پرسنل گفتند که گین آدم مهربانی بوده است.

بعد از ۱۰ سال، بالاخره روز ۷ نوامبر ۱۹۶۸ شرایط اد گین مناسب شرکت در دادگاه تشخیص داده شد. در دادگاه گین به قتل عمد بریس واردن محکوم شد. جالب اینکه دادگاه پروندههای قتل دیگر از جمله مری هوگان را دنبال نکرد. ظاهرا دادستان تشخیص داده بود که تنها محکومیت برای یک قتل کافی است.
باوجود اینکه بسیاری تصور میکردند که اد گین حتما به اعدام با صندلی الکتریکی محکوم میشود، اما چنین نشد. بلکه دادگاه تشخیص داد که اد گین در زمان قتل واردن دیوانه بوده و به این ترتیب، گین دوباره به بیمارستان مرکزی منتقل شد. بعد از این جلسه دادگاه، اتفاق خاصی در زندگی اد گین نیفتاد. فقط در سال ۱۹۷۴، تقاضای آزادی مشروط گین از سوی دادگاه رد شد.
سرانجام ۲۶ ژوئیه ۱۹۸۴ اد گین آخرین نفسهای خودش را کشید و دار فانی را وداع گفت. مرگ اد گین به علت سرطان ریه و در سن ۷۷ سالگی بود. جسد اد گین در همون قبرستانی دفن شد که خودش بارها از قبرهایش دزدی کرده بود.
منبع: Biographics