سقوط کرمان و انتقام آغامحمدخان قاجار؛ روایتی مستند از یک تراژدی تاریخی
سقوط کرمان در سال ۱۲۰۹ هجری قمری به دست آقامحمدخان قاجار، یکی از خونبارترین رویدادهای تاریخ ایران بود. این گزارش، روایتی مستند از اقدامات قاجاریان در کرمان و پیامدهای فاجعهبار آن ارائه میدهد.

تحریریه حرف مرد- امیررضا منعمی: پس از افول سلسله زندیه، آقامحمدخان قاجار، که سالها در پی تثبیت قدرت خود در ایران بود، در سال ۱۲۰۹ هجری قمری (مطابق با ۱۷۹۴ میلادی)، کارزار بزرگی را برای از میان برداشتن آخرین بازماندهی این دودمان، لطفعلی خان زند، آغاز کرد. در این میان، شهر کرمان که به عنوان یکی از مراکز مهم طرفداران لطفعلی خان شناخته میشد، به کانون اصلی مقاومت در برابر قاجاریان بدل شد.
لطفعلی خان پس از شکست در شیراز و چند نبرد دیگر، به کرمان عقبنشینی کرد و مورد حمایت مردم این شهر قرار گرفت. بنا به نقل «تاریخ جهانگشای نادری» و همچنین گزارشهای موجود در «تاریخ گیتیگشا»، آقامحمدخان قاجار که از حمایت مردم کرمان از دشمن خود خشمگین شده بود، تصمیم گرفت شهر را به هر قیمتی فتح کند.
محاصرهی کرمان چند ماه به طول انجامید. شرایط سخت اقتصادی، کمبود غذا، و گسترش بیماریهای واگیردار، مقاومت را تضعیف کرد. سرانجام در پایان سال ۱۲۰۹ هجری قمری، شهر به دست نیروهای قاجار افتاد. اما سقوط کرمان، آغازی بود بر یکی از خونبارترین و بیرحمانهترین انتقامهای تاریخ ایران.
آقامحمدخان قاجار، که روحیهای انتقامجو و بیرحم داشت، به تلافی مقاومت مردم کرمان، دست به اقدامات شدیدی زد. به روایت «اعتمادالسلطنه» در کتاب «مرآت البلدان»، آقامحمدخان فرمان داد چشمان تعداد زیادی از مردان کرمان را از حدقه درآورند. برخی منابع تعداد نابیناشدگان را تا بیست هزار نفر ذکر کردهاند، اگرچه این ارقام به نظر اغراقآمیز میرسند و احتمالاً تعداد واقعی بسیار کمتر بوده است. با این حال، گستردگی و خشونت این مجازات تردیدی در ذهن مورخان برجای نگذاشته است.
خونین شد از این ظلم زمین کرمان
وز نالهی بیچشمان، به عرش فغان
علاوه بر کور کردن افراد، آقامحمدخان دستور داد که بسیاری از ساکنان کرمان به قتل برسند، خانهها ویران شوند، و اموال عمومی و خصوصی به غارت رود. طبق نقل تاریخنگاران، برخی از مردم کرمان نیز برای حفظ جان خود ناچار شدند به مناطق کوهستانی یا بیابانی پناه ببرند.
همچنین ببینید: زندان قصر، یکی از مخوفترین زندانهای تاریخ ایران؛ با مفهوم «آب خنک خوردن» آشنا شوید +ویدئو
یکی از دلایل اصلی شدت عمل آقامحمدخان را باید در رفتار لطفعلی خان زند جستجو کرد. طبق گزارشهای تاریخی، لطفعلی خان پس از ورود به کرمان، حاکم منصوب قاجار را دستگیر و شکنجه کرده بود. این اقدام، خشم مضاعفی را در دل آقامحمدخان برانگیخت و پس از فتح کرمان، بهانهای برای توجیه انتقامگیری وسیع فراهم آورد.
در مرآت البلدان، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، داستان تلخی از لطفعلی خان نیز نقل میکند. او میگوید: پس از فرار از کرمان و پناه بردن به کوههای اطراف، توسط رئیس یکی از قبایل محلی دستگیر و به آقامحمدخان تحویل داده شد. آقامحمدخان در انتقامی شخصی و خونین، لطفعلی خان را شکنجه و نهایتاً کور کرد و به قتل رساند.
پیامدهای فاجعهی کرمان تا سالها بر منطقه سایه افکند. کاهش شدید جمعیت، نابودی اقتصاد محلی، و مهاجرت گستردهی مردم از کرمان به سایر مناطق از جمله نتایج مستقیم این رویداد بود. کرمان که پیش از آن از مراکز مهم اقتصادی و فرهنگی جنوب شرق ایران به شمار میرفت، برای مدتها به ویرانهای بدل شد.
با این حال، سرکوب کرمان در نهایت به هدف اصلی آقامحمدخان یعنی تثبیت قدرت سیاسی او انجامید. پس از این پیروزی، او در سال ۱۲۰۹ هجری قمری به تهران بازگشت و در سال ۱۲۱۰ هجری قمری در دشت مغان تاجگذاری کرد. حکومت قاجار که نزدیک به ۱۳۰ سال بر ایران حکومت کرد، در پی این پیروزی بنیان نهاده شد.
در تحلیل اقدامات آقامحمدخان قاجار در کرمان، دیدگاههای متفاوتی در منابع تاریخی به چشم میخورد. برخی مورخان، رفتار او را ناشی از طبیعت خشن و بیرحم وی میدانند، در حالی که برخی دیگر معتقدند که سیاست انتقامی آقامحمدخان پاسخی بود به شرایط پرآشوب آن دوران و نوعی نمایش قدرت برای سرکوب هرگونه نافرمانی آینده.
در مجموع، واقعهی کرمان یکی از تلخترین و عبرتآموزترین نمونههای خشونت سیاسی در تاریخ ایران به شمار میرود. رویدادی که نشان میدهد چگونه قدرت بیمهار میتواند منجر به فجایعی شود که اثرات آن تا نسلها باقی بماند.
من خودم کرمانی هستم ولی میدونم این شایعه هست. کسی که در کتاب های درسی این را افزود خود میگوید که من بدون مدرک و اثبات میگفتم پلی وقتی کتاب های بیشتری خواندم و تحقیق بیشتری کردم فهمیدم از ریشه غلط است
بایدفقط از خود لطفعلی زند که پدرش آقامحمدخان رو عقیم کرده بود انتقام میگرفت.
پدر بزرگ پدربزرگم خان سفید خان مازندران چنان دمار ازخال و روز آقا محمد خان قاجار در اورد در تاریخ بچبمونه یادگاری که خواست به مازندران حمله کند و مازندرانی ها را قتل عام کند که تا به ملت عزیز ایران بیشتر آسیب نرسونه حاج قاسم ها زنده بودند و زنده هستند خاک مقدس ایران را سرمه چشمانمون میکنیم
تاریخ نویسی در ایران غرض آلود بوده مغرضان نوشتند و ساده لوحان و مغرضان دیگر باور کردند.در تاریخ نویسی دامن زدن بر اختلافات قومی و تو طئه های اجانب از عوامل مهم بشمار میروند.ایکاش ایران دست یک آقا محمد خان مقتدر بود که هیچ ابرقدرتی جرئت چپ نگاه کردن به ایران را نداشت.
احساسی و هیجانی و مغرضانه، و با تفکر و دید امروزی تاریخ رو قضاوت نکنید. بیطرف باشید تا حقیقت بر شما آشکار بشه. دوران زندیه ایران کاملا متلاشی شده بود و به ممالک متعددی تقسیم شده بود و هر منطقه(مملکت)حاکمان خودش رو داشت و اگر آقا محمد خان قاجار نبود ایران کنونی وجود نداشت و امروز در این منطقه شاهد ده پونزده تا کشور بودیم شایدم توسط کشورهای قدرتمند تصرف شده بود
این وقایع در تاریخ بارها و بارها تکرار شده اکثر موسسین سلسله ها ادمهای بی رحم و جنگجویی بودن شاید لازمه یک حکومت مقدر این بوده که بی رحم باشی وگرنه نخواهی توانست بر اوضاع مسلط شوی.اقا محمد خان تا جایی که خوندم رفتار خشن و بی رحمانه اش برمیگردد به عقیم شدنش توسط زندیان در اویل جوانی که این موضوع بر رفتار او تاثیر وحشناکی گذاشت جوانی نیرومند و دانشمند با اخته شدنش تمام زیبایی خود و حتی صدای مردانه اش را از دست داد پس نباید از این مرد توقع رفتار ارام داشته باشیم چونکه ضربات روحی و مسخره شدنهای وی در زمان اسارت خانگی در تهران و شیراز از او فردی کینه توز و بی رحم ساخته بود .ضمنا نباید فراموش کرد که او واقعا یکی از مردان شجاع و با ذکاوت در امور کشور داری و جنگ بود .
ارزو دارم خداوند هیچ وقت از عذاب رهای اش نده بدترین درد ها و عذاب ها شاملش بشه کسی که به هم وطن خودش رحم نکنه برای سطل اشغال به درد نمی خوره
ریس قلعه محمد خان بلوچ به لطعلی خان پیشنهاد داد به کرمان بیایبد وقتی اخته قاجار کرمان محاصره کرد در روزهاب اول زنان کرمان به اخته قاجار متلک میگفتن و مسخرش میکردن واخته بودنش به رخش میکشیدن تصور انها این بود با امدن زمستان به تهران باز میگردد ولی قاجار کینه داشت وهمان جا چادر زد وزمستان هم ماندگار شد اذوغه قلعه تمام شد و مردم خر قاطر وسگ و گربه هم خوردن در اخر چند نفر به خاطر لقمه ای نان یکی از دروازه ها را باز کردن در بین ۴۰ هزار قشون قاجار فقط لطفعلی خان زند بود که از میان قشون سالم خارج شد به بم رفت ریس بم برادر محمدخان بلوچ بود روز دوم پذیرایی تصمیم گرفت لطفعلی خان زند را تحویل قاجار دهد تا برادرش را ازاد کند گویند اگر در قلعه نمی بستن مهال بود لطفعلی خان سالم بگیرند از صبح تا غروب یک تنه ۱۰۰ نفر بمی را کشت در نهایت مجروح شد واز خستگی افتاد ودستگیرش کردن نمیدانست برادرش کشته شده وبعدها اظهار پشیمانب کرد اخته قاجار فقط خونبهای افرادی که کشته بود به بمی ها داد اخته بلایی سر لکها اورد که بعداز ۱۵۰ سال هنوز هویت لکی خودشان را انکار میکنن امروزه در سراسر ایران لکهای زیادی داریم که از شیراز به اکثرنقاط ایران تبعید کرده داستان کرمان و حکومت زندیه و شجاعت لطفعلی خان عدالت کریم خان زند نمی توان در یه کامنت توضیح داد لطفا کتاب اخته تاج دار بخونید سرگذشت اغامحمدخان وزندیه را توضیح داده درود برتمام لکهای ایران زمین
اغامحمدخان ۱۶ سال نه به عنوان یک اسیر به عنوان یک مهمان در دربار زندیه بود ولی کینه زندها که یکی از طوایف لک بودن انچنان بردل داشت که جنایتهای زیادی را مرتکب شد قبر کریم خان زند راشکافت وجسدش را زیر ایوان کاخ گلستان در تهران دفن کرد تا هرصبح با عصا بر روی ان بکوبد ولعن کند در جنگ نخجوان در قفقاز همین جنایت مرتک شد لطفعلی خان زند شمشیرزن شرق لقب زدن بارها تنهایی به دل قشون قاجار زد ودها نفر را میکشد وسالم خارج میشد اخته قاجار حسادت شجاعت و خوشگلی لطفعلی خان را بیشر می خورد و بلایی سر لکها اورد که هیچ پادشاهی چنین نکرد
هیچ قدرت و جایگاهی با شعر و ترانه بدست نیامده،روحیه جنگی و به ضرب شمشیر به حکومت می رسیدند،تمام شاهان به همین روش ،با خون و خونریزی آمدند و با خون و خونریزی رفتند
آقا محمد خان چون توسط عادلانه جانشین نادر شاه اخته شده بود در غائلهکرمان مردم کرمان اورا از بالای قلعه که در محاصره بود خواجه واخته خطاب میکردند ومسخره اش میکردند همانجا سوگند خورد که اگر وارد شهر شود همه اهالی را کور خواهد مرد،از فجایع وجنایت دوران او بسیار است اما اوتوانست مرزهای ایران را تا قفقاز تثبیت کند ..
البته آقامحمدخان قاجار سالها در زندان زند بود در شیراز و به طرز وحشیانه ای با او و خانواده اش برخورد کرده بودند شاید روحیه انتقام جویی او باعث این حرکت شده بود
این قاجار جز وحشی گری و عقب ماندگی هیچ بهره ای برای ایران نداشتن…لکه ننگ تاریخ ایران هستند
الهی به حق کرمت مارا به خودمان وا مگذار.
و سرانجام میرزارضای کرمانی با ترور ناصرالدین شاه انتقام خودش و گرفت.
ببین چه حیوانی بوده که چشم مردم را درمیاورده.
دروغ بودن این عبارات با تحقیقات اساتید مشهوری چون جناب آقای استاد غلامحسین زرگری نژاد استاد دانشگاه تهران در اثر جدیدش اثبات شده . استادی که قبلاً نوشته هایش در کتاب های تاریخ مدارس بر همین تفکر بود ولی جدیدا در کتاب جدیدی که درزمینه زندگانی آقامحمد خان قاجار ارائه داده ضمن تبری از نوشته های گذشته اش در مورد این شخص قتل عام مردم کرمان را قبل از ورود آقامحمد خان به کرمان بدستور لطفعلی خان ویکی از سردارانش که مردم کرمان خواهان عدم جنگ با آقامحمد خان بودندمیداند.
سلام
البته این داستان در راستای روحیه قاجار ستیزی انگلیسی ها و با همت گماشته اشان رضاخان ترویج و منتشر شده وگرنه در تاریخ صحیح آمده که وقتی سختی معیشت در کرمان بالا گرفت شیخ الاسلام کرمان از شهر بیرون آمد و نزد آقامحمدخان رفت و شفاعت اهل کرمان را کرد و او گفت من از ابتدا هم با اهل کرمان کاری نداشتم و چنانچه لطفعلی خان در جهت اتحاد ایران با من همکاری کند با او هم کاری ندارم چون قصد دارم ایران را از این تجزیه و چند پاره شدن نجات بدهم لذا اگر او همراهی کند که هیچ و گرنه اهل کرمان هر چه سریعتر شهر را ترک کنند و بروند که پس از آن ۱۴ هزار سکنه کرمان از شهر خارج شدند و در روستاهای اطراف ساکن شدند که در متن بالا هم به این موضوع اشاره شده البته به نحو دیگر، ولی لطفعلی با تمسخر به همراهی با آقامحمدخان این درخواست او را نپذیرفت و آن شد که می دانید و البته کاش تاریخ جنایت ها و شقاوت های لطفعلی خان در حق عموها و پسر عموهایش را هم بی کم و کاست ذکر کند که مردم منصفانه قضاوت کنند که او هم در حق بستگان خود چیزی کم نگذاشت ولی در مجموع اگر اقدام به قیام آقا محمدخان صورت نمی پذیرفت امروزه به جای کشور فعلی ایران ۳۱ یا بیشتر کشور کوچک و متوسط در منطقه داشتیم و اسم ایران مانند تمدن های یونان و مصر به تاریخ می پیوست.ضمناً این دروغ پردازی تاریخ غلوّ است چرا که او اگر با مردم بی گناه این برخورد وحشیانه را کرده چرا پس از دستگیری سربازان لطفعلی خان ابتدا پیشنهاد همکاری به ایشان داد و در قبال عدم همکاری صرفاً دستور داد شست های دست ایشان را قطع کنند و رهایشان کنند که بروند که دیگر نتوانند شمشیر دست بگیرند و لشکر دوباره تشکیل دهند که وقت کشور گشایی او برای دفع شورش مجدد ایشان گرفته شود. آری برادر، انگلیس هویت ما را گرفت و تاریخ دل بخواه برای ما نوشت و ما هم بی هزینه اراجیف او و رضا ترسو را منتشر می کنیم.
چی شد به کجا رسید هر کس در جهان برای خود کار کرد به جایی نرسید و هر کس برای خدا کار کرد به همه چیز رسید
هرکس نه خدا را نه کس
نگاه به تاریخ و ظلم ظالمان ، شکی بجا نمی گذارد که باید در دادگاهی دگر و مجازات هایی غیر مجازات های معمول ، دادرسی و تظلم شود و حق مظلومان گرفته شود