این ۱۰ ترفند روان‌شناسی را یاد بگیرید؛ قبل از آن‌که درمانگرها ممنوعشان کنند!

در دنیایی که آدم‌ها با کلمات حساب‌شده و رفتارهای پیش‌بینی‌پذیر با هم برخورد می‌کنند، گاهی یک حرکت ساده و عجیب، مثل معرفی با نام دیگری، می‌تواند نظم ذهنی اطرافیان را برهم بزند و تو را به مرکز توجه و قدرت تبدیل کند، حتی اگر در ابتدا فقط به نیت شوخی باشد.

تحریریه حرف مرد: یک‌بار باعث شدم مرد بالغی گریه کند؛ نه با توهین، نه با دعوا، بلکه تنها با معرفی خودم با نام واقعی او. در حضور دیگران.

آن لحظه را هنوز به‌وضوح به یاد دارم: یک سمینار تجاری، بخشی برای آشنایی اولیه، و من، کاملاً جدی، در حال دست دادن با او گفتم: «سلام، من اندرو هستم.» او خشکش زد. همه خندیدند. فضا به‌طور عجیبی دگرگون شد.

در همان لحظه فهمیدم که اکثر مردم از لحاظ روانی آمادگی پذیرش ترفندهای شناختی را ندارند، به‌ویژه وقتی آن‌ ترفندها با لحنی آرام، عجیب و با اعتمادبه‌نفسی بی‌وقفه ارائه می‌شوند. آن زمان قصد سوء‌استفاده نداشتم، اما ناخواسته به چیزی تاریک و قدرتمند برخورد کرده بودم.

در نهایت دریافتم که دسته‌ای از رفتارها وجود دارند که در مرز بین کمدی و کنترل کردن حرکت می‌کنند. و بله، این‌ها همان چیزهایی هستند که درمانگرتان نمی‌خواهد کشفشان کنید.

چون گاهی، نقش بازی‌کردن و «احمق» جلوه‌کردن از آن‌چه فکر می‌کنید، هوشمندانه‌تر است.

چرا رفتار عجیب از باهوش‌بودن، توجه‌برانگیزتر است

۱. چیزی مهم را روی زمین بینداز و ببین چگونه همه مطیع می‌شوند

دوستی روزی این داستان را برایم تعریف کرد. در یک مراسم عروسی بود و کسی به او توجه نمی‌کرد. پس به سمت میز دسر رفت، چاقوی بزرگ سه‌طبقه مخصوص کیک را بلند کرد و آن را روی میز رها کرد. صدای بلندی ایجاد شد. کل سالن ساکت شد، انگار که هوا از ریه‌هایش بیرون رفته باشد.

در همان لحظه، او به نقطه شروع همه گفتگوها تبدیل شد. بعدتر کسی گفت: «ما به وجودش توی هر مهمونی نیاز داریم.»

منطق این رفتار واضح است: در دنیایی که همه دنبال جلب توجه‌اند، ساکت‌بودن هیچ سودی ندارد. اما رفتاری تصادفی و عجیب؟ باعث احترام می‌شود.

من هم یک‌بار در میانه یک مصاحبه قلمی را انداختم، به آن زل زدم انگار رازهای جهان را در دل دارد، و بعد ادامه صحبت را گرفتم. استخدامم کردند. نه به‌خاطر قلم، بلکه به‌خاطر اعتمادبه‌نفس، اصالت و بی‌تفاوتی‌ام؛ سه‌گانه مقدس نبوغ ادراکی.

۲. فریادزدن یک اسم تصادفی در جمع؟ از تبلیغات مؤثرتر است

در میدان تایمز نیویورک بودم، خسته از پرواز و کمی عصبی، دنبال دوستی می‌گشتم در شلوغی خیابان. هیچ‌چیز جواب نمی‌داد؛ نه پیام، نه تماس، نه حتی تکان‌دادن دست برای جلب توجه.

ناگهان با تمام قدرت فریاد زدم: «راهول!» سه غریبه برگشتند. دوستم نه، اما حالا سه نفر کنجکاو بودند که من که هستم و چرا اهمیت دارم.

از منظر روانی، شنیدن اسم خودمان واکنشی اولیه در ما ایجاد می‌کند، از میان سروصدا، غرور و حواس‌پرتی عبور می‌کند. وقتی از آن سوء‌استفاده کنی، حتی برای شوخی، از موانع اجتماعی عبور کرده‌ای.

۳. گریه بعد از تعریف جوک؟ جواب می‌دهد… چون هیچ‌کس نمی‌داند چه کند

این ترفند از هم‌اتاقی دانشگاهی‌ام، آرویند، است. او جوکی ضعیف می‌گفت، می‌دید جوک شکست خورده، و بلافاصله وانمود به گریه می‌کرد. هیچ‌وقت کسی با بی‌رحمی واکنش نشان نداد. برعکس، همه بلندتر می‌خندیدند، اما خنده‌شان عصبی بود. نمی‌دانستند جدی است یا نه، و در آن وضعیت، او قدرت را در فضای ابهام به دست می‌گرفت.

من این را در جلسات شرکتی هم دیده‌ام. یک نظر نامناسب، و سپس ناراحتی نمایشی، توجه را به سمت مدیریت احساسات می‌برد. و در آن لحظه، دیگر «آدم ناجور» نیستی. بلکه به یک مرکز احساسی غیرمنتظره تبدیل می‌شوی.

اگر خوب نقش بازی کنی، کسی سؤال نمی‌پرسد

۴. مزخرفات بااعتمادبه‌نفس از تردید صادقانه مؤثرتر است

در ۲۵سالگی با همکاری کار می‌کردم که در اکسل ضعیف بود. یک‌بار در جلسه‌ای با مشتری، وانمود کرد که در حال بررسی زنده داده‌ها در صفحه‌گسترده است.

بین تکان‌دادن سر و اخم‌کردن، چیزی بی‌معنی مثل «Y(yes/no)+Q(sure)» تایپ می‌کرد و با اعتماد گفت: «درسته.» همه سر تکان دادند…

بعدتر به او گفتم: «هیچی انجام ندادی.» لبخند زد و گفت: «کسی نپرسید.»

مردم اغلب اعتمادبه‌نفس را به چالش نمی‌کشند. و اگر وانمود کنی برایت مهم نیست، حتی کسی متوجه ضعف‌هایت نمی‌شود.

به‌خاطر همین، هنوز هم اگر لازم باشد، وانمود می‌کنم همه‌چیز را می‌دانم.

چون بلوف‌زدن، وقتی بدون کنایه فروخته شود، دیگر دروغ نیست؛ بلکه یک اجراست.

۵. وقتی تشنه‌ای آب بخور؟ بله، این هم ترفند است

اولین‌بار که شنیدم «اگر تشنه‌ای، فقط آب بخور، مغزت فکر می‌کنه دیگه تشنه نیست»، خندیدم. برایم مثل شوخی بود. اما دوست‌دخترم که علاقه‌مند به تغذیه سالم است، مصرانه بر آن پافشاری کرد.

یک‌بار بعد از دویدن امتحان کردم. شاید اتفاقی بود، اما جواب داد. واقعاً احساس «رفع عطش» داشتم، واژه‌ای که از امتحانات املای کلاس هشتم به بعد استفاده نکرده بودم.

مسئله هیدراته‌شدن نیست. مسئله قدرت است.

این ترفند ساده به من نشان داد که بسیاری از امیال بدنی و احساسی، میل‌ها، تکانه‌ها، واکنش‌ها، قابل فریب‌خوردن هستند.

زیست‌شناسی‌ات را فریب بده، روان‌شناسی‌ات دنبالش خواهد آمد.

این ساده‌ترین دارونماست، که هیچ‌کس زیر سؤال نمی‌برد.

۶. فرض کن همه دروغ می‌گویند، تا دیگر آسیب نبینی

کمی دارک است. اما مؤثر است.

پس از آن‌که ارائه‌ام برای جذب سرمایه در یک استارتاپ خوب پیش نرفت، این ذهنیت را در پیش گرفتم. به‌کسی اعتماد کرده بودم که قول داده بود حمایت مالی کند و بعد هرگز خبری از او نشد.

ذهنیتم را تغییر دادم: اول فرض کن همه دروغ می‌گویند، بعد اگر خلافش ثابت شد، دیدگاهت را عوض کن.

بعضی‌ها این را بدبینانه می‌دانند. برای من آرامش‌آور بود.

وقتی کسی می‌گوید «من طرف تو هستم»، لبخند می‌زنم و در دل می‌گویم: «ببینیم چی می‌شه.»

استفاده از این تاکتیک به‌معنای تلخی نیست، فقط نوعی آمادگی بهتر است.

این نگاه روابط را خراب نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود کور نباشی.

همچنین بخوانید: روایتی از ۶۵۰۰۰ سال هنر بومی در استرالیا

چطور هر موقعیتی را بدون شرور جلوه‌کردن به فرصتی برای قدرت تبدیل کنیم

۷. با نام دیگری خودت را معرفی کن و قوانین اجتماعی را بشکن

در دوران تحصیلات تکمیلی، این ترفند را در یک رویداد شبکه‌سازی امتحان کردم.

دختری گفت: «سلام، من پریا هستم.» من بی‌درنگ گفتم: «سلام، منم پریا هستم.»

او چشم‌هایش را به‌هم زد. بعد خندید. بعد تا پایان کنفرانس من را به‌خاطر داشت.

مردم آن داستان را بارها تعریف کردند. و من حتی قصد خنده‌دار بودن نداشتم، فقط داشتم آزمایش می‌کردم مرزهای اجتماعی تا کجا کش می‌آیند.

یکی از دوستانم این کار را در مصاحبه رسمی انجام داد.

خودش را با نام مصاحبه‌گر معرفی کرد.

لحظه‌ای سردرگمی ایجاد شد، اما باعث شد او در ذهنشان بماند. کار را نگرفت، اما یک معرفی‌نامه به شرکت دیگر دریافت کرد.

چه‌کسی کسی را فراموش می‌کند که آن‌قدر جسارت دارد تقلیدش کند؟

۸. اگر می‌خواهی در خاطر بمانی، حرفی عجیب بزن و برو

در یک مهمانی نامزدی، همه چیز طوری طراحی شده بود که توجه بر زوج باشد. و این‌طور هم بود، تا این‌که مردی وارد شد و گفت: «همین الان شلوارمو خراب کردم، ولی هنوز اینجام.» و با یک بطری آبجو بیرون رفت.

همه مات او شدند. چندش‌آور بود؟ بله. ولی عجیب جذب‌کننده هم بود.

ارزش شوک‌آفرینی، وقتی هدفمند و به‌اندازه استفاده شود، در ذهن‌ها باقی می‌ماند.

من هم این کار را در ارائه‌ها کرده‌ام؛ نه با شوخی‌های دستشویی، بلکه با قیاس‌هایی غریب و مرزی.

یک‌بار ممیزی مالی را با عمل دفع مقایسه کردم. ابتدا شکست خوردم. بعد تأثیر گذاشت.

و سال‌ها بعد، مخاطبان هنوز اصل حرف را به یاد داشتند.

مسئله شرارت نیست — بلکه شناخت ایرادات رفتاری انسان است

۹. وقتی هنجارهای اجتماعی را می‌شکنی، مردم تبدیل به عروسک می‌شوند

یکی از سخت‌ترین واقعیت‌هایی که پذیرفتم این بود: وقتی طوری رفتار می‌کنی که دیگران انتظارش را ندارند، آن‌ها برای بازگرداندن تعادل، ناخواسته از تو پیروی می‌کنند.

به همین خاطر است که مردی که در سوپرمارکت فریاد می‌زند «آمریکا منو قوی‌تر می‌کنه!» و بطری شوینده بلند می‌کند، هم ترسناک است و هم غیرقابل نادیده‌گرفتن.

همکاری یک‌بار به من گفت: «مردم از برهم‌خوردن نظم بدشان می‌آید، اما کسانی که آن را به‌هم می‌زنند در یادشان می‌مانند.» سپس تصمیم گرفت در پایان هر ایمیل، چیزی کاملاً بی‌ربط بنویسد، مثلاً: «راستی، اردک‌ها نمی‌تونن لبخند بزنن.»

پاسخ‌های بیشتری دریافت می‌کرد. تعامل‌ها بیشتر شد. ترفیع گرفت.

۱۰. اگر زیاد از این ترفندها استفاده کنی، ممکن است تنها بمانی

مرزی وجود دارد، و من از آن عبور کرده‌ام.

گاهی این ترفندها نتیجه معکوس دارند؛ مردم به تو نمی‌خندند، بهت می‌خندند. یا بدتر، کاملاً از تو دوری می‌کنند.

یک‌بار در جلسه‌ای بسیار پرتنش با مشتری گفتم: «شاید بهتره هممون خودمونو خراب کنیم و حال‌و‌هوا رو ریست کنیم.»

سکوت. بعدش: خداحافظ. دیگر هرگز دعوتم نکردند.

شوخی وقتی زمینه نداشته باشد، تبدیل به آزار می‌شود.

و درحالی‌که این نمایش‌های روان‌شناسی ممکن است بامزه و جالب باشند، خطر هم دارند.

ممکن است کنترل را به دست بگیری، بله. اما ممکن است ارتباط را از دست بدهی.

بیایید صادق باشیم — حداقل یکی از این‌ها را خواسته‌ای امتحان کنی

این‌ها فقط ترفند نیستند. پنجره‌هایی هستند به شکنندگی و برنامه‌پذیری رفتار انسان.

من همه‌شان را امتحان کرده‌ام. گاهی پشیمانم. اما اغلب تحسینشان می‌کنم.

اما اگر تو هم در این مسیر قدم گذاشتی، به این اصل پایبند بمان: هرگز از این ابزارها برای دست‌کاری دیگران استفاده نکن. برای شناخت خودت استفاده‌شان کن. مرزهایت را گسترش بده. ببین چه می‌شود.

بخند. یاد بگیر.

و فقط آن‌وقت، تصمیم بگیر که آیا می‌خواهی دوباره امتحانشان کنی یا نه.

یکی را امتحان کن. فقط یک‌بار.

برایم تعریف کن چه شد.

اما اگر این کار را در کافی‌شاپ انجام دادی، لطفاً خودت را به‌جای من معرفی کن.

منبع: Medium، کاربر Shaant

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا