زندگی خسته‌کننده، تصمیمی آگاهانه برای ۲۰۲۵!

نویسنده‌ای که سال‌ها خود را وقف پیشرفت، تحصیل و دویدن کرده، حالا تصمیم گرفته در سال جدید مسیرش را تغییر دهد و به جای رشد، به مکث، تأمل و لذت از زندگی روزمره فکر کند.

تحریریه حرف مرد: قبلاً آدمی شادتر، پرهیجان‌تر و زندگی‌ام نیز جذاب‌تر و پرجنب‌وجوش‌تر بود. اما در سال ۲۰۲۴، زندگی‌ام به‌شدت خسته‌کننده شده بود.

هر روز به سر کار می‌روم. به مدرسه (دانشکده‌ی حقوق) می‌روم. می‌دوم. در اوقات فراغت و تعطیلات آخر هفته مطالعه می‌کنم، خانه را تمیز می‌کنم، باز هم می‌دوم و با همسرم قرار می‌گذارم، که اغلب در خانه می‌گذرد تا بیرون. دیگر از آن کارهای تازه و هیجان‌انگیزی که در دوران دانشگاه انجام می‌دادم خبری نیست؛ مثلاً کمپ‌زدن در جایی که هرگز نرفته بودم. دیگر در رویدادهای فرهنگی یا سخنرانی‌هایی که در مرکز هنری دانشگاه برگزار می‌شود شرکت نمی‌کنم.

زندگی یک‌شبه خسته‌کننده نشد. پس از دانشگاه، کارم را به‌عنوان معلم آموزش و پرورش ویژه در بالتیمور آغاز کردم. هفت ماه بعد، کووید-۱۹ زندگی همه‌ی ما را به‌هم ریخت. پس از واکسیناسیون، همچنان با همسرم به ماجراجویی‌ها و سفرها ادامه دادیم؛ هیجان‌انگیزترین آن‌ها سفر به آمستردام در بهار ۲۰۲۲ بود. دوستان جدیدی پیدا کردم، از جمله دونده‌ها، و همچنین دوستانی از طریق شغل و دویدن.

به نظر می‌رسد هر سال تصمیم‌ها یا تعهداتی گرفته‌ام که زندگی‌ام را خسته‌کننده‌تر کرده است. در سال ۲۰۲۰، دوره‌ی فوق‌لیسانس را آغاز کردم. در سال ۲۰۲۱، زمان و انرژی بیشتری را وقف دویدن در ماراتن‌ها کردم. در سال ۲۰۲۲ وارد دانشکده‌ی حقوق شدم. سال گذشته همسرم و من ازدواج کردیم، که باعث شد تعهدات خانه از تعهدات بیرونی مهم‌تر شود.

احتمالاً در این دوره‌ی تأمل‌برانگیز میان کریسمس و سال نو، وقت کافی داشتم تا متوجه شوم: «لعنتی، زندگی‌ام واقعاً خسته‌کننده است!» اگر به نمای کلی نگاه کنیم، زندگی‌ام خسته‌کننده به‌نظر می‌رسد. من معلم آموزش و پرورش ویژه‌ای هستم که شب‌ها به دانشکده‌ی حقوق می‌رود. در ماراتن‌ها شرکت می‌کنم. همین که هفته‌ی آینده برسد، دوباره به روتین همیشگی‌ام بازمی‌گردم: روزها کار، شب‌ها دانشکده‌ی حقوق، آخر هفته‌ها مطالعه، و دویدن هر وقت که ممکن باشد. شاید تنها کار متفاوتی که انجام می‌دهم، گوش دادن به یک پادکست جدید در هر روز باشد.

همچنین بخوانید: اگر جنگ شد چه کنیم؟ ۲۰ اصل حیاتی برای بقا و ایمنی

آیا یکنواختی همیشه نشانه‌ی رکود است؟

بخش عمده‌ای از زندگی‌ام معطوف به رشد تدریجی و بلندمدت است، نه رویدادهای هیجان‌انگیز و دگرگون‌کننده. حتی در این تعطیلات هم کمی روی مقاله‌ی حقوقی‌ام کار کرده‌ام، کمی کار اداری انجام داده‌ام، هر روز کمی نوشته‌ام و کمی خوانده‌ام. تمرکزم بسیار روی روتین‌هاست، چون فهمیده‌ام کاری که امروز بسیار دشوار به‌نظر می‌رسد، اگر فقط اندکی برای شروعش وقت بگذارم، فردا می‌تواند بسیار آسان‌تر باشد. به‌عنوان یک دونده نیز همین را تجربه کرده‌ام؛ با دویدن مداوم در مدت‌زمانی طولانی، به پیشرفت چشمگیری دست یافتم.

حدود شش ماه، به‌طور میانگین هفته‌ای ۶۰ مایل دویده‌ام که پایه‌ی هوازی قدرتمندی برایم ایجاد کرده است. بخشی از موفقیتم در تمام این تلاش‌های بزرگ زندگی، ناشی از توانایی حفظ تلاشی مستمر، پایدار و متمرکز در بازه‌ای طولانی‌ست؛ بی‌آنکه تسلیم شوم یا تمرکزم را از دست بدهم. در چنین بستر روزمره‌ای، با تمرکز بر رشد تدریجی، «خسته‌کننده» بودن، بهتر است!

تعجبی ندارد که پنج سال پیش، با خروج از دانشگاه و ورود به دنیای واقعی، زندگی خسته‌کننده‌تر شده باشد. دیگر مانند قبل بیرون نمی‌روم. به مهمانی‌ها نمی‌روم. با دوستانم به‌اندازه‌ی گذشته معاشرت ندارم. قبلاً بیشتر می‌نوشتم و از دل نوشتن، چیزهای زیادی می‌آموختم و کشف می‌کردم؛ اما حالا واقعاً زمان یا توان نوشتن زیاد را ندارم. نوشته‌هایم در این اواخر، کمتر به مسائل گسترده و نظام‌مند جهان می‌پردازد و بیشتر به بینش‌هایی درباره‌ی زندگی روزمره محدود شده است.

با نگاه به هفته‌ها یا ماه‌های گذشته، نوعی ناهماهنگی میان روزهای زندگی‌ام حس می‌کنم. اگر از بیرون نگاه کنم، یا اوضاع را بازنگری کنم، زندگی خسته‌کننده به‌نظر می‌رسد.

اما برخی از دویدن‌هایم واقعاً وحشتناک بودند. در تابستان، بیشتر دویدن‌هایم به‌شدت کند و در گرما و رطوبت طاقت‌فرسا بود. هر دوییدن همراه با درد شدید بود، اما این دوره‌ی ناخوشایند پیش‌نیازی برای آمادگی جسمانی فعلی‌ام شد. حالا، در بعضی دویدن‌ها احساس می‌کنم در اوج هستم، در حالتی که انگار هیچ چیز نمی‌تواند جلوم را بگیرد.

در محل کار، هیچ لحظه‌ای ساده و گذرا نیست، حتی اگر هر چالش ماهیت منحصربه‌فردی داشته باشد. اغلب از بحرانی به بحران دیگر می‌روم. اگر کارم را درست انجام ندهم، ممکن است آینده‌ی یک کودک تحت‌تأثیر قرار بگیرد. تمام روز با نگرانی‌های والدین سروکار دارم و نهایت تلاشم را می‌کنم تا مطمئن شوم همه‌ی منابع مدرسه برای موفقیت تحصیلی‌ در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌گیرد.

در دانشکده‌ی حقوق، واقعاً از مطالعه‌هایم لذت می‌برم و در حال نگارش مقاله‌ای درباره‌ی یک موضوع بسیار مناقشه‌برانگیز حقوقی هستم. هر هفته به مطالعه‌ی حوزه‌ای تازه از حقوق اختصاص دارد. هر تکلیف یا پروژه‌ی بلندمدت می‌تواند کاملاً متفاوت باشد؛ برخی امتحان هستند، برخی مقاله، و برخی دیگر تمرین‌های شبه‌دادگاهی.

نکته این است که آنچه از بیرون کسل‌کننده، تکراری و یکنواخت به‌نظر می‌رسد، در درون می‌تواند پرهیجان و پویا باشد. شاید توصیف درست‌تر این باشد که زندگی‌ام «به‌نظر» خسته‌کننده می‌آید، نه اینکه واقعاً چنین باشد. اما اگر حس نمی‌کردم چیزی در زندگی‌ام کم است، نه این افکار به ذهنم می‌آمد و نه این یادداشت را می‌نوشتم.

شاید به‌نظر برسد که تازگی زندگی، بیشتر در سفرها بروز می‌کند. اخیراً همسرم و من به سدونا در آریزونا سفر کردیم، جایی که بیشتر به پیاده‌روی و بازدید از مکان‌های دیدنی مانند گرند کنیون و شهر پیج رفتیم. این سفر وقفه‌ی دل‌پذیری از روتین زندگی بود، اما بدیهی‌ست که سفری بود به دنیایی رؤیایی. سدونا جایی بود که در همه‌جا تبلیغ دوره‌های شفابخشی معنوی به چشم می‌خورد، تمرکز زیادی روی یوگا وجود داشت و مناظر شنی قرمز در افق ۳۶۰ درجه‌ای دیده می‌شد. کوه‌های زیادی برای رانندگی و پیاده‌روی و ثبت تصاویر دل‌نشین وجود داشت. اما زندگی روزمره‌مان در بالتیمور، به‌عنوان شهری ساحلی، تجربه‌ای کاملاً متفاوت است که چنین مناظری در آن نیست.

فکر می‌کنم مفهوم «تعطیلات» یعنی رفتن به جایی که معمولاً نمی‌روی، و زندگی در جایی که احتمالاً هرگز در آن ساکن نخواهی شد. سفری‌ست به زندگی‌ای دیگر. در طول سفر، مدام به این فکر می‌کردم که چقدر می‌تواند لذت‌بخش باشد اگر همیشه در حال پیاده‌روی در کوه و تماشای جاهایی مانند گرند کنیون باشم.

اما بدیهی‌ست که واقعاً زندگی‌کردن در چنین جاهایی به آن صورت نیست. مشکلات معمول زندگی هم وجود دارد: نیاز به کار، پرداخت قبوض، اطمینان از موفقیت تحصیلی کودکان. بسیاری از این موارد شاید خسته‌کننده به‌نظر برسند، ولی تقریباً همه‌ی اطرافیانم بابت همین مسائل دچار استرس و فشار می‌شوند، از جمله خودم. روزهایی هست که از خواب بیدار می‌شوم و با خودم می‌گویم: «واقعاً حال کار کردن ندارم.» اما می‌دانم که باید بروم. یا با حجم قبوض مواجه می‌شوم و نگران می‌شوم. همکارانم مدام درباره‌ی استرس و مراقبت از کودکان صحبت می‌کنند. دانشجوی شبانه‌ی حقوق بودن، در حالی‌که شغل تمام‌وقت دارم، باعث می‌شود نتوانم مثل بقیه‌ی دانشجویان فقط بر تحصیل تمرکز کنم.

نکته اینجاست که فرار از یکنواختی زندگی روزمره نوعی امتیاز است؛ باید فضا، امکانات و زمان کافی برای آن داشت.

با رسیدن سال ۲۰۲۵، تصمیم گرفته‌ام زندگی‌ام را کمی از این حالت یکنواخت خارج کنم و آن فضا را پیدا کنم. تغییرات بزرگی در پیش است. در ماه مه، مدرک دکترای حقوق (J.D.) خود را دریافت خواهم کرد و خواهیم دید پس از آن زندگی چگونه خواهد بود[نگارنده این یادداشت را در اوایل سال نو نوشته است].

فکر می‌کنم هر هفته می‌توان تصمیم گرفت کاری تازه انجام داد. مثلاً اگر مدت‌هاست بولینگ نرفته‌ایم، شاید وقتش باشد. یا اگر مدتی شنا نکرده‌ایم، می‌توانیم به آن فکر کنیم. شاید این فعالیت‌ها دقیقاً همان‌ها نباشند، اما منظور این است که از منطقه‌ی امن خارج شویم و به جای تکرار آشنایی‌ها، چیزهای تازه را تجربه کنیم. ما هم با توجه به اینکه در این سفر زیاد پیاده‌روی کردیم، تصمیم گرفتیم ماهی یک‌بار کاری فعالانه مانند کوهنوردی یا شنا را با هم انجام دهیم.

آن عنصر گمشده، شاید در قالب ماجراجویی جدید ظاهر نشود. شاید در زندگی معنوی یا دینی‌ام خلائی وجود دارد. اما ادامه‌دادن بی‌وقفه به کارهای روزمره، بدون اینکه واقعاً لحظه‌ای بایستم و تأمل کنم، شاید دارد مرا در خود غرق می‌کند.

حتی در تعطیلات و مرخصی‌ها هم اگر احساس کنم که در حال پیشرفت یا بهبود نیستم، واقعاً دچار چالش می‌شوم. همیشه احساس می‌کنم باید عنصری از رشد و بهبود در هر چیزی باشد، و شاید همین باعث شده تفریحاتم آن‌چنان هیجان‌انگیز یا لذت‌بخش نباشند. این نگرش باعث شده سعی کنم دوستی‌هایم صرفاً سطحی نباشند، بلکه از نظر عاطفی غنی باشند، نه فقط پر از حرف‌های روزمره؛ اما در عین‌حال، بسیاری از فعالیت‌ها را رد می‌کنم، اگر هزینه‌ی زیادی داشته باشند یا در آن‌ها اثری از رشد فردی نبینم. مثلاً به همین دلیل، به‌طور کامل بازی‌های ویدئویی را کنار گذاشته‌ام؛ نه فقط چون وقتش را ندارم، بلکه چون در مسیر رشد بلندمدت من هیچ ارزشی ندارند.

اما شاید هنوز جهانی برای کشف‌کردن وجود دارد، حتی در دل تکرارها و روتین‌ها. این روند یک‌شبه متوقف نخواهد شد، اما من، درست مانند شما، هر روز پیرتر می‌شوم. با گذشت زمان، مسئولیت‌های بیشتری هم خواهد آمد: حیوانات خانگی، فرزندان و غیره.

این یکی از نخستین سال‌هایی‌ست که تصمیم سال نویم، بهبود خودم نیست؛ نه بهبود در ورزش، نه گرفتن نمرات عالی، نه کسب موفقیت حرفه‌ای بزرگ. وقت آن است کمی همان کاری را انجام دهم که در این تعطیلات زمستانی کردیم: تحسین زیبایی‌های جهان، مکث، تأمل و کشف ماجراجویی‌های تازه. زمانی که باید زندگی را از خسته‌کننده بودن نجات داد، همین حالاست.

منبع: Medium، کاربر Ryan Fan

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا