۱۰ پرونده حل نشده از دوران غرب وحشی | از قتلهای مرموز تا گنجهای مخفی
دوران غرب وحشی به سبب پیشینه قدرتمندش در صحنه سینما و تلویزیون حس نوستالژیکی برای همهی ما دارد. در این مطلب از مجله حرف مرد سراغ ۱۰ پرونده حل نشده از معماهای غریب تا گنجهای مخفی و رازهای قتل رفتهایم.

برای ما دوران غرب وحشی (که دورانی بین سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۹۲۰ را در برمیگردد) مملو از ماجراهای هیجانانگیز از گاوچرانهای دردسرساز و جسور تا میخانهها و کافههای همیشه شلوغ تا درگیریها و دوئلها و هفتتیرکشیهای خونین و نبردهای همیشگی بین یاغیان و کلانترها، حملات سرخپوستها، گنجهای مخفی و بسیاری اتفاقات مهیج دیگر است که به پاس نقش بستن بر پرده نقرهای و جعبه جادویی برای همیشه در ذهن ما نقش بستهاند. با مجله حرف مرد همراه باشید تا به دنیای فیلمهای وسترن سفر کنیم و به ۱۰ پرونده حل نشده از دوران غرب وحشی بپردازیم.
قاتل سریالی مستخدمان
در ظرف دو سال در بین سالهای ۱۸۸۵ و ۱۸۸۶ در شهر آستین، ایالت تگزاس ۸ فقره قتل هولناک به وقوع پیوست. تمام این قتلها را به یک قاتل سریالی نسبت دادند. بیشترین این قربانیان دختران مستخدم و ۶ نفر از آنها دخترانی سیاهپوست بودند. قاتل مرموز در ماههای ژوئیه، اوت و نوامبر به ۳ زن حمله کرد که تمامی قربانیان جان سالم به در بردند. اما مدتی بعد جسد خونین و مالین زنی به نام مالی اسمیت در کنار سرویس بهداشتی حیاط منزلی که در آن کار میکرد پیدا شد.
قتلهای قاتل سریالی مرموز دوران غرب وحشی همگی هولناک بودند. در اولین قتل که در ماه مه ۱۸۸۵ به وقوع پیوست، جنازه دختری به نام الیزا شلی در حالی پیدا شد که جمجمه او از وسط دو نیم شده بود. قاتل مرموز در قتلهای خود معمولا از سلاحهای سردی مانند چاقو، تبر، سنگ یا میلههای آهنی استفاده میکرد. این قتلها به حدی هولناک بود که سروصدای زیادی در مطبوعات آن روزگار به پا کرد. حتی نویسنده مشهور اُ. هنری هم در مورد این قتل نوشت و حتی همین نویسنده و شاعر شهیر بود که برای اولین بار قلب «قاتل دختران مستخدم»را به قاتل مرموز تگزاس داد.
همچنین بخوانید: حقایق باورنکردنی از فرار تاریخی سه مرد از زندان آلکاتراز
در ماههای بعدی زنان و دختران دیگری هم به جمع قربانیان اضافه شدند. در یک مورد دلخراش یک دختر ۱۱ ساله هم به دست همین قاتل به طرز دلهرهآوری جان داد. قاتل بعدا سراغ یک زوج، یک زن و فاسقش رفت و هر دو را با ضربات مهلک تبر به قتل رساند. بعدا او دو زن دیگر که این بار هیچکدامشان مستخدم نبودند را در شب عید کریسمس کُشت.
ماجراهای این قاتل مرموز سرانجام در فوریه ۱۸۸۶ برای همیشه به پایان رسید. در این دوران مأموران پلیس پس از شنیدن صدای کتککاری وارد کوچهای خلوت شدند و مردی مست را دیدند که در حال کتک زدن یک دختر رقاصه است. این مرد با سر رسیدن مأموران پلیس با آنها درگیر شد و بعدا بر اثر جراحات وارده کشته شد. این مرد ناتان الگین نام داشت و جالب اینکه بعد از مرگ این مرد دیگر قاتل دختران مستخدم هیچ قتل دیگری انجام نداد. همین موضوع باعث شده تا بسیاری الگین را همان قاتل ناشناس بدانند. با این حال، این احتمال هم وجود دارد که قاتل واقعی از این تصادف به نفع خودش استفاده کرده تا خودش را از چنگ قانون فراری دهد.
دوئل اسرارآمیزی که مرد جوان را کشت
روزنامههای دوران غرب وحشی مملو از ماجراهای عجیب و باورنکردنی هستند که حالا قرنها پس از خواندن آنها همچنان را مجذوب میکنند. یکی از این ماجراها در سپتامبر ۱۸۷۶ گزارش شده است. ماجرا مربوط به اس.ئی. سولی، یک پزشک است که در کلرادو اسپرینگز طبابت میکرد. او ادعا کرده که چند نامه از یکی از دوستان جوانش به نام آلفرد شلزینگر به دستش رسیده است.
آلفرد شلزینگر اصالتا بریتانیایی به تازگی به استخدام ویلیام جکسون پالمر، بنیانگذار راهآهن شهر کلرادو اسپرینگز درآمده بود. شلزینگر که نقش منشی خصوصی پالمر را ایفا میکرد، در نامههایش به دکتر سولی گفته بود که قرار است در یک دوئل در مزرعه لاوسون در ۱۵ مایلی شهر کلرادو اسپرینگز شکرت داشته باشد. مرد جوان در نامه ذکر کرده بود که در صورتی که بعد از چند روز برنگشت بهتر است برای پیدا کردن جنازهاش به مزرعه بروند.
چند روزی خبر از مرد جوان نشد تا سولی و دوستانش به مزرعه لاوسون رفتند تا ببینند ماجرا از چه قرار است. آنها در آنجا با جنازهای خونآلود مواجه شدند. شلزینگر یک تپانچه و دستمال سفید در دست داشت. گلوله طرف مقابل دوئل قلب مرد را سوراخ کرده بود. شلزینگر در زمانی که در این دوئل کشته شد، ۱۹ سال سن داشت. روی زمین خطوطی با چوب کشیده شده بود که حد و حدود تیراندازی طرفین دوئل را نشان میداد.
جایزهای کلان برای دستگیری قاتل شلزینگر تعیین شد
متأسفانه شلزینگر در نامه اصلا در مورد هؤیت فردی که او را به دوئل فراخوانده (یا برعکس شلزینگر او را به دوئل فراخوانده) نداده بود و تنها گفته بود که اگر زنده بماند بعد از دو سال هؤیت دشمن خودش را فاش میکند.
بعد از اینکه خبر قتل مرد جوان پخش شد، مردم شهر تصمیم گرفتند به دنبال قاتل او بگردند. برای همین حتی جایزهای کلان برای دستگیری قاتل تعیین شد، اما این تلاشها بیهوده بود، چون هیچکس هؤیت قاتل را نمیدانست و تنها کسانی که از ماجرا خبر داشتند خود قاتل و احتمالا چند نفری که به عنوان شاهدان دوئل در صحنه حضور داشتند بودند. با این حال، هیچکدام از آنها هیچوقت ماجرا را فاش نکردند. جنازه مرد جوان در قبرستان اورگرین کلرادو اسپرینگز به خاک سپرده شد و تقریبا از همان زمان شایعات زیادی از روح سرگردانی که شباهت غریبی به منشی جوان بود پخش شد.
قتل دلهرهآور زن و شوهر
سال ۱۹۱۶ بود که یک قتل وحشتناک در شهر کوچک فلگستف در ایالت آریزونا به وقوع پیوست. مأموران پلیس وقتی به صحنه قتل پا گذاشتند، مرد و زنی به نامهای مِی پرسکات و شوهرش فِردِ در اتاق خواب دیدند. گلوی فِرد را گوش تا گوش بریده بودند و حتی به این هم اکتفا نکرده بودند و ضربات چاقویی هم به پشت وارد کرده و بعدا با گلوله به سر او شلیک کرده بودند.
گلوی مِی را هم به همین ترتیب بریده بودند و دو گلوله هم به او شلیک کرده بودند. همانطور که قابل حدس است اتاق خواب این زوج پر از پوکهی گلوله و خون بود. قاتل بعدا از قتل تختخواب را آتش زده بود. عجیبترین بخش ماجرا این بود که جنازه فِرد در حالی پیدا شد که یک هفتتیر در دست داشت که همچنان یک گلوله شلیکنشده درون خشاب سیلندریاش بود. در کنار مرد یادداشتی به این مضمون پیدا کرد که او خودش بعد از قتل همسرش به زندگیاش پایان داده است.
اما چگونه امکان دارد که فردی بتواند خودش گلوی خودش را آن هم به این طرز دلهرهآور (گوش تا گوش) ببرد و بعدا به سر خودش شلیک کند یا اینکه تختخوابش را آتش بزند. پزشکی قانونی هم بعد از تشکیل پرونده قتل به شدت روی همین ابهامات کار کرد.
بعدا دادگاهی تشکیل شد. بعدا با رأی هیئت منصفه نتیجه صدور حکم این بود که زن و مرد به دست فرد یا افرادی ناشناس به قتل رسیدند. باوجودی که بعدا تلاشهای زیادی برای پیدا کردن قاتل آقا و خانم پرسکات انجام شد، اما این پرونده حل نشده از دوران غرب وحشی هیچوقت به سرانجام نرسید.
چه کسی ملکه راهزنان را کُشت؟
بِل استار، راهزن مشهور که به ملکه راهزنان مشهور بود، یکی از زنان ماجراجوی دوران غرب وحشی است که توانسته بود با بیرحمی و زرنگی برای خودش نامی دست و پا کند. اما ماجراجوییهای بل استار سرانجام روز ۳ فوریه ۱۸۸۰ برای همیشه در ایالت اوکلاهاما به پایان رسدی. این زن که سابقا او را فردی خوشقلب و دوست داشتنی میدانستند، بعدی از اینکه با برخی از بدنامترین و مخوفترین قانونشکنان و یاغیان غرب وحشی دوستی به هم زد خودش هم تبدیل به یک یاغی و راهزن شد. کول یونگر، جیم رید، سام استار و جیم جولای تنها بعضی از مشهورترین یاغیانی هستند که بل استار با آنها نشست و برخاست داشت.
بل استار در بین دوران یاغیگری مدتی را زندانی شده بود و همینطور چند بار در این بین بچهدار هم شده بود. بخشی از دوران زندگی بل استار به مانند خیلی از قاتلان و یاغیهای دوران غرب وحشی صرف فرار از چنگ قانون و متواری شدن گذشته بود.
رابطه بل با مردان زندگیاش همواره پرتلاطم و دیوانهوار بود. در این بین عشقِ همیشگی او جیم جولای بود که بِل از همه او را بیشتر دوست داشت. اما اختلافات این زوج راهزن به حدی بالا گرفته بود که خود جیم جولای تصمیم گرفته بود بالاخره از شرّ معشوقش خلاص شود. او برای این کار از چند قاتل اجیری کمک خواسته بود تا با پرداخت دستمزدی بیسروصدا معشوقش را به قتل برسانند.
قاتلان راهزن مشهور را از پشت سر با دو گلوله از پا درآوردند
جالب اینکه زنی به زرنگی بِل استار حتی تا لحظه آخر در این مورد شک نداشت و همراه جولای تا دادگاه فورتاسمیت، ایالت آرکانزاس رفت. جولای قرار بود در این شهر به جرم اسبدزدی محاکمه شود. در راه بازگشت از همین دادگاه بود که مردانی به بِل هجوم بردند و با شلیک گلوله او را کشتند.
روایتهای ضدونقیض زیادی در مورد قتل بِل استار در دست است، برخی گفتهاند که بین قاتلان و بِل درگیری خونین رخ داده و قاتلان دستکم ۶۰ گلوله به سمت ملکه راهزنان شلیک کردهاند. اما در یک روایت واقعیتر به نظر میرسد که قاتلان بعد از غافلگیری بِل با شلیک دو گلوله او را مجروح کردند. بِل بعد از اینکه تیر خورد به زمین افتاد و اسبش به تنهایی به خانه برگشت تا دختر نگرانش پِرل به دنبال مادرش بفرست.
بعدا پِرل و بقیه به محل رسیدند و دیدند که بِل استار همچنان باوجود زخم کاری زنده است. بِل را به خانه میبرند، اما وضعیت زخم او به قدری وخیم بود که راهزن سابق ساعتی بعد در خانه جان داد. پِرل و دوستانش جسد ملکه راهزنان را در حیاط خانه دفن کردند. تا به امروز در مورد قاتل واقعی بِل بحث و گمانهزنیهای زیادی وجود دارد. گرچه متهم ردیف اول این پرونده حل نشده از دوران غرب وحشی کسی جز جیم جولای نیست، اما عدهای همسایه ناراضی بِل، واتسون و حتی پسرش، اِد یا دخترش، پِرل را مسئول قتل راهزن مشهور میدانند. از این بین تنها واتسون به اتهام قتل بل استار به دادگاه کشانده شد، او از آنجایی که هیچ شاهد و مدرکی وجود نداشت، او خیلی زود تبرئه شد.
مرگ مرموز آلبرت و هانری فاونتن
آلبرت جنینگز فاونتن در اواخر دهه ۱۸۹۰ یک مرد پرکار و همیشه مشغول بود. او در این دوران نقشهای زیادی از ستوان ارتش آمریکا تا وکالت و روزنامهنگاری و حتی سناتوری مجلس سنا را هم برعهده داشت. آلبرت فاونتن در دورانی که برای همیشه ناپدید شد بیشتر به دلیل وکالت پرونده بیلی دِ کید (Billy the Kid)، یاغی مشهور شناخته شده بود؛ پروندهای فاونتن با تمام تلاشاش نتوانست در آن موفق شود.
آلبرت فاونتن و پسر ۸ سالهاش، هِنری در سال ۱۸۹۶ به شهر لینکلن در ایالت نیومکزیکو سفر کرده بودند تا در مراسم دادگاه یک دامدار متنفذ به نام الیور لِی حضور پیدا کنند. از شواهد و قرائن چنین بر میآید که فاونتن در دادگاهی که او نقش معاونت دادستان را عهدهدار بود، کم دشمن نداشت. یکی از مهمترین دشمنان فاونتن خود لِی، متهم ردیف اول پرونده بود. پس از اصلا عجیب نیست اگر بدانیم که خود فاونتن به اطرافیانش گفته بود که در زمان اقامتش در شهر لینکلن دائم حس میکرد که همیشه کسانی او را تحتنظر دارند. بعد پایان محاکمه یک نامه تهدید به مرگ به فاونتن تحویل داده شد تا تردید او به یقین تبدیل شود. بله، ظاهرا کسانی قصد جان او را داشتند. آلبرت فاونتن که جان خودش و پسرش را در خطر میدید تصمیم گرفت به سرعت همراه پسرش به منزلش، در فاصله حدود ۱۵۰ مایلی لینکلن بازگردد.
گرچه پرونده فاونتنها هیچوقت حل نشد، اما دو اعتراف به ماجرا ابعاد تازهای داد
اما فاونتن تنها ۲ روز بعد برای همیشه ناپدید شد. تنها سرنخهایی که از ناپدید شدن پدر و پسر به دست آمد، حجم زیادی از خون در کالسکه به همراه خشابهای خالی و دستمال خونین و مالین هِنری بود. پرونده ناپدید شدن فاونتنها به شدت جنجالی شد تا پای کلانتر سرشناس پت گارِت هم به ماجرا باز شود. کلانتر گارت تلاش زیادی کرد تا عاملان قتل احتمالی آلبرت و هنری فاونتن را محاکمه کند، اما حتی با وجودی که او بالاخره لِی و همدستانش را به دادگاه کشاند، اما آنها محکوم نشدند.
پرونده ناپدید شدن هیچوقت حل نشد، تنها سالها بعد دو اعتراف ابعاد تازهای به ماجرا داد. یکی از این اعترافها مربوط به جیمز گیلیلند در سال ۱۹۳۷ و دیگری سام کِچام در بستر مرگش در سال ۱۹۴۹ بود. سام در بستر مرگ گفته بود که او و برادرش، تام فاونتنها را کشتهاند. اما باوجودی که سام به این قتلها اعتراف کرده بود، هیچوقت جنازه پدر و پسر را در جایی که مرد یاغی گفته بود پیدا نکردند تا پرونده حل نشده فاونتنها همچنان یکی از مشهورترین پروندههای حل نشده از دوران غرب وحشی باشد.
گنج مخفی راهزن بدنام، تام کچام
تام کِچام ملقب به بلک جک شاید واقعا قاتل آلبرت و هِری فاونتن نبوده باشد، اما او مطمئنا پیش از اینکه در سال ۱۹۰۱ به دار آویخته شود، در قتلها و سرقتهای مسلحانه زیادی نقش داشته است. دستکم دو روایت جالب از گنجهای مخفی کچام در دست است که گویی از دل فیلمهای وسترن بیرون آمده باشند. یکی از این ماجراها مربوط به گنج بزرگی است که این تبهکار معروف در کوهستان چیریکاهوا در ایالت آریزونا مخفی کرده بود. بنا به شایعات چند هزار دلار پول را در یکی از غارهای دلان چار و چهار مخفی کرده بود.
ماجرای دیگر گنجهای مخفی تام کچام به زمانی برمیگردد که کلانتر و افرادش یاغی بدنام را تعقیب میکردند. تام کچام در حین فرار با پرتاب کمند خودش را از روی اسب به بالای یک درخت میرساند. او آنجا ۴ روز میماند تا کلانتر و همراهانش دور شوند. مرد بعدا حدود ۴ هزار دلار پولی که به تازگی سرقت کرده بود را در جایی بین مزرعه میرتل و گیللندگپ مخفی میکند. اگرچه خیلیها از گنجهای مخفی تام کچام خبر داشتند، اما تا به همین امروز هیچکس نتوانسته هیچکدام از گنجهای سارق و قانونشکن معروف دوران غرب وحشی را پیدا کند.
کچام به جز سرقتها و و قتلها و گنجهایش به یک دلیل دیگر هم مشهور است. او اولین فردی در ایالت نیومکزیکو (که ۱۱ سال بعد رسما تبدیل به یک ایالت مستقل شد) تبدیل شد که به جرم سرقت مسلحانه از قطار اعدام میشد.
تا به همین امروز هیچکس نتوانسته گنجهای قانونشکن معروف غرب وحشی را پیدا کند
ماجرای اعدام تام کچام هم به مانند بقیهی زندگی هفتتیرکش یاغی عجیب بود. کلانتر شهر کلیتون و افرادش بعد از اینکه تام کچام را دستگیر کرده بودند، دائما وحشت داشتند که همدستان یاغی معروف با حمله به کلانتری او را فراری دهند. به همین دلیل تلاش زیادی کردند تا هرچه سریعتر او را دار بزنند. نهایتا روز موعود فرا رسید و در تاریخ ۲۶ آوریل ۱۹۰۱ قرار شد یاغی بدنام را به سزای اعمالش برسانند.
با این حال، اعدام تام کچام آنطور که انتظار داشتند خوب پیش نرفت. تجربه اندک مأمور اعدام مراسم را تبدیل به یک نمایش هولناک کرد. هنگامی که سکوی اعدام جلوی دیدگان صدها نفری که با هیجان انتظار اعدام یاغی بدنام را میکشیدند، باز شد، متهم با تمام وزن روی طناب افتاد. از آنجایی که مأمور اعدام یادش رفته بود طناب را شب پیش از اعدام (آنطور که مرسوم اعدامها است) تعویض کند، پس طناب بیش از حد کش آمد و زیر وزن سنگین کچام که در زندان به دلیل کمتحرکی حسابی چاق شده بود، تبدیل به سیمی برنده شد و سر متهم را از تنش جدا کرد. تنها شانسی که کچام آورد این بود که نقاب پارچهای باعث شد که صورت سر قطع شده متهم زیر پای مردم نیفتد.
خاکستر گمشده کیت آرنولد
مسافرخانه شریدن در وایومینگ که در سال ۱۸۹۳ افتتاح شد، یک ساختمان زیبا بود که به برق هم مجهز بود. بوفالو بیل، یک اجراکننده نمایش که در مراسم افتتاح این مسافرخانه حضور داشت، بعدا خودش مسافرخانه را در سال ۱۹۰۱ خرید. یکی از اولین کسانی که بوفالو بیل در مسافرخانه خودش استخدام کرد، زنی به نام کیت آرنولد بود. چنانچه از اسناد حسابرسی مالیاتی مربوط به سال ۱۹۱۰ برمیآید، کیت به صورت دائم در مسافرخانه شریدن اقامت داشت. او در این مسافرخانه هم خیاط بود، هم سالندار، هم خانهدار، هم مهماندار و هم پرستار و تمام این کارها را با شوق و ذوق فراوان انجام میداد.
کیت آرنولد در بیش از ۵ دههای که در مسافرخانه شریدن کار میکرد با شخصیتهای مشخوری از ارنست همینگوی تا باب هوپ، هربرت هوور و ویل راجرز دیدار کرد. همچین گفته شده است که کیت در مسافرخانه با آنی اووکلی، تیرانداز معروف هم ملاقات کرده است. کیت آرنولد آنقدر مسافرخانه ماند تا اینکه در سال ۱۹۶۵، زمانی که قرار شد ساختمان مسافرخانه برای همیشه تخریب شود همچنان در آنجا اقامت داشت. پروژه تخریب مسافرخانه با دخالت یک انجمن که ارزش تاریخی ساختمان را بالا میدانستند متوقف شد. سرانجام کیت در مسافرخانهای که دوست میداشت در سال ۱۹۶۸ دیده از جهان فرو بست.
کیت در زمان مرگ وصیت عجیبی کرده بود، او گفته بود که خاکستر جسدش را در میان دیوارهای اتاق مورد علاقهاش، اتاق ۳۰۶ دفن کنند تا هیچوقت از مسافرخانه مورد علاقهاش نرود. به این ترتیب، بعد از مراسم مختصری خاکستر کیت را در میان دیوارهای اتاق دلخواهش دفن کردند. اما نکته عجیب اینکه تا همین حالا کسی دقیقا نمیداند خاکستر این زن را در کجای دیوار دفن کردهاند. در سالهای اخیر شایعات زیادی از مسافرخانه شریدن به گوش میرسد که گفته میشود بسیاری از اقامتگران و مهمانان با روح کیت آرنولد مواجه میشوند. ظاهرا روح کیت همچنان به پذیرایی از مهمانان مشغول است.
معمای اتا پِلیس
ماجرای مرگ بوچ کسیدی و ساندنس کید در بولیوی یکی از بحثبرانگیزترین ماجراهای دوران غرب وحشی است. اما سرنوشت یکی دیگر از همراهان دو یاغی مشهور، زنی به نام اِتا پِلیس از از پروندههای حل نشده و مرموز این دوران است که همچنان از ابهاماتش کاسته نشده است. اتا چنان فرد مرموزی بود که حتی مرکز تحقیقات ملی پینکرتون هم اسم حقیقی را به درستی نمیدانست.
این مرکز مشخصات کلی این زن را در اختیار داشت که شامل زنی با چهرهای زیبا، بین ۲۷ تا ۲۸ سال سن، قد ۱۶۰ تا ۱۷۰ سانتیمتر، وزن ۵۰ تا ۵۵ کیلوگرم و جثهای متوسط با موهایی به رنگ قهوهای میشد. اما این مشخصات میتوانستند متعلق به هر زنی از آن دوران باشد. بقیه سرنخها در مورد اتا پلیس همگی بر پایه حدس و گمان بودهاند. اینکه او معلم مدرسه بوده، برخی گفتهاند که او یک فاحشه بوده است. در همین حال، دیگرانی هستند که او را دختر عموی ساندنس دانستهاند. خلاصه که هیچکس از این ماجرا اطلاع دقیقی ندارد، اما یک موضوع ظاهرا حقیقت دارد اینکه اتا آنقدر ساندنس را دوست داشت که همراه او و کسیدی تا آمریکای جنوبی برود. معروف بود که این سه نفر آنقدر به هم اعتماد داشتند که برای مدت سالها با همدیگر دست به سرقت بانک میزدند و با راهزنی پولها و طلاها را در میانهی راه میدزیدند.
هرچند عقیده بر این است که اتا هم به همراه بوچ کسیدی و ساندنس در درگیری با سربازان ارتش بولیوی کشته شدهاند، اما برخی عقیده دارد که این زن مرموز زنده مانده است. برای مثال، برخی از مورخان گفتهاند که اتا پلیس بعدا در سال ۱۹۰۵ به سانفرانسیسکو رفته است. برخی حتی پا را فراتر از این گذاشتند و گفتهاند که او را در سال ۱۹۰۹ دیدهاند. به هر حال، اِتا پلیس، زن مرموزی بود که وقتی بالاخره مُرد برای همیشه رازهایش را با خودش به گور برد.
گنج طلای برادران ویلسون
در سال ۱۸۵۳ برادران جیمز و هِنری ویلسون با گروهی از جویندگان طلا راهی یک سفر اکتشافی به شهر جکسونویل در ایالت اورِگِن شدند که امروزه به دلیل وجود معدنهای طلا شهرت دارد. اما برادراش ویلسون بعد ا اینکه سرخپوستها یکی از مردان گروه را به قتل رساندند مجبور شدند تنهایی به سفرشان ادامه دهند.
این دو مرد بعد از پیمودن مسیری پر از شیب و پیچدرپیچ در درهای عمیق یک کلبه چوبی ساختند. هِنری خیلی زود در رودخانهای در همان نزدیکی تکههای طلا پیدا کرد که نشان میداد در همان حوالی باید یک معدن طلا وجود داشته باشد. برادران ویلسون بعدا حجم زیادی طلا پیدا کردند، اما از آنجایی که بیم این آن داشتند که سرخپوستها هر لحظه ممکن است به آنها حمله کنند و البته که آنها تدارکی برای زمستان سخت ندیده بودند، تصمیم گرفتند گنجینه طلای خودشان را در جایی در کف کلبه دفن کنند و به شهر برگردند.
با این حال ویلسونها خیلی خوششانس نبودند. سرخپوستها در هنگام برگشت به شهر به ویلسونها حمله کردند. در این جمله هِنری کشته شد و جیمز زخمی توانست خودش را به سختی به کالیفرنیا برساند. اما وضعیت جسمی جیمز چندان مساعد نبود، او پیش از اینکه تسلیم مرگ شود نامهای به پسرخالهاش، تِد هارپر نوشت و جریان گنج و کلبه را به دقت شرح داد.
برادران ویلسون که بیم حمله سرخپوستها را داشتند گنج طلا را در کف کلبه دفن کردند
هارپر مدتها صبر کرد تا بالاخره ۱۵ سال بعد به همراه یک مرد شاعرپیشهی الکلی به نام سَم سیمپسون به منطقه سفر کرد تا کلبهای که جیمز در نامه گفته بود را پیدا کند. اما در کمال حیرت وقتی که به کلبه رسید متوجه شد که از کلبه چیزی جز یک خرابه باقی نمانده است. کلبه را سوزانده بودند و لاشهی هِنری بیچاره هم در میان خاکسترهای کلبه بود. در همین حال، ظاهرا هارپر به اشتباه به خودش شلیک کرد و در دم جان داد!
سیمپسون که مردی آشفتهحال و پریشان بود بدون اینکه حتی ذرهای از گنج برادران ویلسون را کشف کند با حالی آشفته به خانهاش برگشت. اواخر همان سال یک گروه دیگر از جویندگان طلا به حوالی جکسونویل آمدند. آنها هم به مانند ویلسونها و سیمپسون و همراهش چندان خوششانس نبودند و نتوانستند معدن طلایی که تصور میکردند در منطقه وجود دارد را پیدا کنند.
راز پرل هارت
پِرل هارت، یک دختربچه سرکش و همیشه عاصی بود که در کانادا متولد شده بود. پِرل در زندگیاش اشتباهات زیادی مرتکب شد. او در ابتدا به مانند بقیه دختران همسن و سال خودش به مدرسه رفت و درس خواند. اما زندگی این دختر ظاهرا سادهدل از وقتی که پای یک قمارباز به نام فِرد هارت به شهر باز شد کاملا عوض شد. دختر ۱۷ ساله عاشق این مرد شد و این دو در سال ۱۸۹۸ تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند. با این حال، فِرد مردی نبود که بخواهد خیلی پابند زن و بچه (دو فرزند) شود، پس همواره بعد از نوشیدن الکل زنش را به باد کتک میگرفت. همین هم شد تا این زوج بالاخره از هم طلاق گرفتند.
مرد بعدی زندگی پِرل، چندان بهتر از شوهر اولش نبود. این مرد جو بوت نام داشت. جو که یک سارق بود، پِرل را هم به کار خلاف کشاند. پِرل و بوت اما در سال ۱۸۹۹ دستگیر شدند. بوت به ۳۰ سال حبس محکوم شد، هرچند بعدا توانست از زندان فرار کند. اما پِرل چندان خوششانس نبود و باید به جرم همدستی در سرقت مسلحانه ۵ سال حبس میکشید. پِرل در همین دوران برای مردم روزگار خودش تبدیل به یک شخصیت جذاب شده بود. ظاهرا دیدن یک زن راهزن که مانند مردان وارد دنیای تبهکاری شده و حتی مانند آنها شلوار گاوچرانها را میپوشد به شدت جذاب بود.
شهرت پِرل به حدی رسید که مردم در زندان از او امضا میگرفتند. پِرل بعدا به دلیل باردار شدن از زندان آزادی مشروط گرفت. شایعه شده بود که پدر فرزندنش یکی از زندانبان بوده است. پِرل هارپ نهایتا در سال ۱۹۰۲ عفو شد، ولی باز هم به دلیل خرید اجناس سرقتی به زندان افتاد. در این دوران پِرل قرار بود در نمایشی که خواهرش از زندگی واقعی او نوشته بود نقش خودش را بازی کند.
پِرل بعدا در سال ۱۹۰۴ یکبار دیگر دستگیر شد. این زن مرموز بعدا تا سال ۱۹۲۴ اصلا در شهر فلورانس، ایالت آریزونا دیده نشد. در مورد تاریخ دقیق مرگ پِرل هارت همچنان بحث زیادی وجود دارد، برخی سال مرگ او را ۱۹۲۵ و برخی حتی تا اواسط ۱۹۶۰ دانستهاند.
منبع: Grunge