درباره کتاب «خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی»
"خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی" کتابی انقلابی از روانشناسِ شهیر، جولیان جینز است که به بررسی توسعه آگاهی انسانی طی هزارهها میپردازد.

در این اثر تفکر برانگیز، جینز نظریهای منحصر به فرد درباره چگونگی ظهور آگاهی در انسانها و ارتباط آن با فرآیندهای ذهنی و رفتارهای ما ارائه میدهد.
توسعه توانمندیهای فردی؛ مریم طرزی ––جولیان جینز (۱۹۲۰-۱۹۹۷) در کتاب خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی بر آن است که تا چند هزار سال پیش، انسانها «خود» را نمیدیدند. آنها نه درون نگری داشتند و نه مفهومی از “خود” که بتوانند در مورد آن تأمل کنند. به عبارت دیگر: آنها هیچ آگاهی ذهنی نداشتند.
جینز فضای ذهنی این افراد پیشآگاه را ذهن دو جایگاهی می نامد. ذهنی که به بخش خدا و بخش انسانی تقسیم می شود.
بخش انسانی صداهایی را شنید و آنها را به عنوان صدایی که از جانب خدایان می آمد، تجربه کرد.
این خدایان خدایان قضاوت کننده، اخلاقی یا متعالی نبودند، بلکه بیشتر شبیه حلال مشکلات هر فرد بودند. آنها صداهای توهمآمیزی بودند که وقتی فردی وارد یک موقعیت استرسزا میشد که با روال عادی حل نمیشد، پاسخ میداد.
خاستگاه آگاهی
گرچه مسئلهی آگاهی، پیدایش و کارکرد و ماهیت آن در انسان از زوایای بسیار متعدد علمی، فلسفی و اجتماعی مورد بحث بوده است، با این همه میتوان گفت که از نظر علمی ما هنوز در ابتدای راه هستیم: هیچ نظریهای تاکنون سخن آخر را نگفته است و تا رسیدن به نظریهای که همهی جوانب این پدیدهی شگرف بشری ــ پدیدهای که جوهرِ انسان شدنِ بشر را توضیح میدهد ــ راهی طولانی در پیش داریم.
همچنین ما باید دریابیم که هوموساپیینس چگونه به آگاهی دست یافت و علم و هنر و اخلاق را آفرید.
کشفِ مکانیسمِ موجِد این تحول بزرگترین دستاورد بشری خواهد بود: کشف چگونگی تحولِ آن موجودِ وحشیِ جنگلی به انسان امروزی.
سی سال کار مداوم جولیان جینز در این زمینه، کوششهای او در تبیین پارهای از مسائل روانشناختی انسانِ امروزی و توضیح بسیاری از رفتارهای انسان کهن از خلال ادبیات باستانی، چنان شگفتانگیز و گاه تکاندهنده است که بدون تردید نمیتوان از آنها به آسانی گذشت.( از مقدمه کتاب).
خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی
درک ماهیت و منشأ آگاهی یکی از دغدغههای اصلی در روانشناسی است، اما این دغدغه در بسیاری از هنرها و علوم دیگر نیز مطرح است. جولیان جینز در کتاب خود «خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی» به بسیاری از رشتهها از جمله ادبیات، شعر، دین، زیستشناسی و عصبشناسی سرک میکشد.
او قصد دارد رویکردی بنیادی برای حل مسئله آگاهی ارائه دهد.
آگاهی انسان همزمان با خود بشریت بوجود نیامده است.
این آگاهی پس از زبان و حتی پس از طلوع و سقوط بسیاری از تمدنهای باستان به وجود آمده است.
ذهن دو جایگاهی
پروفسور جولیان جینز، محقق و استاد رشته روانشناسی در دانشگاه ییل و پرینستون معتقد است که انسانهای باستان “ذهن دو جایگاهی” داشتند.
به این معنی که مغزهایشان در دو بخش جداگانه عمل میکرد.
یک بخش فرمانهایی را تولید میکرد (مانند صداها)، در حالی که بخش دیگر این فرمانها را بدون تأمل یا آگاهی اطاعت میکرد.
این حالت به نوعی عملکرد ذهنی بدون تفکر خودآگاه شبیه است.
از نگاه او آگاهی، در دراز مدت متاثر از تجربه پیامدهای جنگ و بسیاری از فجایع طبیعی و در تطابق بیشتر با تغییرات و حفظ بقای خود دو جایگاهی شده است.
فروپاشی ذهن دوجایگاهی
به گفته جینز، با تکامل جوامع و پیچیدهتر شدن آنها، ذهن دوجایگاهی شروع به فروپاشی کرد. این فروپاشی منجر به توسعه خودآگاهی و دروننگری، آنچه که امروزه به عنوان آگاهی میشناسیم، گردید.
با پیچیدگی تمدنهای جدیدتر و پیشرفت و تکامل زبان و رواج آرایههای ادبی مثل استعاره و همچنین کتبیشدن زبان که به صورت یک کنترل اجتماعی و روشی برای افزایش آگاهی و کنار آمدن با سردرگرمی جهان درآمده بود ذهن دوجایگاهی کمکم جایگاه خود را از دست میدهد و کمرنگتر می شود و ضرورت شنیده شدن صداها کمتر احساس میگردد.
شواهد تاریخی
جینز از متون تاریخی، مانند ادبیات باستان و نوشتههای مذهبی، برای پشتیبانی از نظریهاش استفاده میکند.
جولیان جینز استدلال میکند که انسانهای اولیه مانند ما فکر نمیکردند؛ بلکه تجربیات خود را از طریق توهمات شنیداری یا فرمانهای الهی تفسیر میکردند.
او شواهد باستانشناسی و تاریخی را بررسی میکند تا ادعاهای خود را در مورد ماهیت و ذهن دو جایگاهی تأیید کند. او صداهای ذهن دوجایگاهی را در ادبیات باستانی مانند ایلیاد، ادیسه و حتی عهد عتیق دنبال میکند و با تشریح نحوه روایت آنها ادعای خود را تقویت میکند.
جینز با مطالعه ادبیات، باستانشناسی، تاریخ و پژواکهای احتمالی ذهن دوجنسی در روانشناسی و عصبشناسی مدرن، بسیاری از شواهد را جمعآوری میکند و در کتاب به تفصیل آنها را توضیح میدهد.
نظریه جینز دیدگاههای سنتی درباره آگاهی را به چالش میکشد و پیشنهاد میکند که آگاهی نه یک جنبه ذاتی از طبیعت انسان، بلکه رفتاری آموخته شده است که در طول زمان توسعه یافته است. این دیدگاه بحث و گفتگوی گستردهای را در روانشناسی، فلسفه و علوم شناختی برانگیخته است.
تئوری منشأ آگاهی جینز اثری انقلابی است که پاسخهایی که تا به حال راجع به منشأ آگاهی داده شده را به چالش میکشد.
اگرچه این فرضیه جای بررسی بسیاری دارد و برای تأیید مواضع جینز، تحقیقات زیادی باید انجام شود؛ اما شواهد تاریخی که جینز در مورد ظهور ذهن دو ساحتی و سپس آگاهی در ادبیات، باستانشناسی و دین بررسی کرده است، نتایج چشمگیری داشته است.
تأثیر بینرشتهای
این کتاب بر حوزههای مختلف فراتر از روانشناسی تأثیر گذاشته است، از جمله انسانشناسی، تاریخ و مطالعات ادبی. این اثر خوانندگان را تشویق میکند تا به طور انتقادی درباره چگونگی شکلگیری آگاهی و تأثیر آن بر تجربه انسانی و توسعه اجتماعی فکر کنند.
او با نثری روان و قابل فهم ابتدا مرحله به مرحله ما را با کارکرد مغز و مسیر آگاهی آشنا میکند سپس کارکرد این نظریه را در سایر رشتهها توضیح میدهد.
این فرضیه هنوز نقاط مبهم و اثبات نشده زیادی دارد اما آشناشدن با چنین نگرشی قطعاً دیدی جدید درباره هر آنچه انسان خلق کرده، از ادبیات و تمدن و دین گرفته تا پیش گویی و موسیقی برای ما به ارمغان میآورد.
همچنین راههای جدید زیادی را به روی محققان گشوده است تا هرچه بیشتر به شناخت اسرار ذهن انسان و چگونگی دریافتهایش نزدیک شوند
درک سلامت روان
با بررسی منشأ آگاهی، کار جینس راههای جدیدی را برای درک مسائل و اختلالات مربوط به ادراک و خودآگاهی باز میکند.
“منشأ آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی” کتابی ضروری برای هر کسی است که به طبیعت آگاهی و تکامل تفکر انسانی علاقهمند است.
ایدههای نوآورانه جولیان جینز همچنان الهامبخش بحثهایی درباره معنای آگاه بودن و چگونگی توسعه ذهن ما در طول هزارهها هستند.
چه شما یک محقق باشید یا صرفاً کنجکاو درباره عملکردهای ذهن انسانی، این کتاب بینشهای عمیقی را ارائه میدهد که فهم ما از خودمان را به چالش میکشد.
منبع: سواد زندگی